طوفان طعنه خنده ی ما را ز لب نبرد
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستی ست
زین رو به روز حادثه تنها نشسته ایم
فروغ فرخزاد
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستی ست
زین رو به روز حادثه تنها نشسته ایم
فروغ فرخزاد
شرق دیروز توقیف شد. این را همه می دانند. جامعه ی مطبوعاتی ایران از سال هفتاد ونه به این سو عادت کرده است که در حول و حوش روز موسوم به روز خبرنگار شاهد تعطیلی یک یا چند روزنامه و بیکار شدن جمع کثیری از روزنامه نگاران باشد. هر بار هم برای تظلم خواهی روزنامه نگاران کشور گوش شنوایی جز گوش های مصیبت دیدگان همکار وجود نداشته است. اما این بار به نظر می رسد هیات نظارت بر مطبوعات موفق شده است با انتخاب بهانه ای کم اهمیت و غیر منطقی در صف همکاران نیز تفرقه بیاندازد. واکنش های سرد و احتیاط آمیز همکاران در این نوبت از تعطیلی شرق چیزی نیست که به راحتی بتوان از آن گذشت.
پرسش اساسی اینجاست که آیا دستگاه نظارتی حق دارد به خاطر نپسندیدن سوابق شخصی زندگی یک مصاحبه شونده روزنامه ای را از ادامه ی حیات محروم کند؟ فراموش نکنیم که خانم ساقی قهرمان یک شهروند کانادایی است و آنچه در رسانه های کشورکانادا می نویسد و شیوه ای که برای زندگی خود در آن کشور برمی گزیند مطابق قوانین کشور متبوع او جرم محسوب نمی شود. برخورد با شرق به خاطر درج مصاحبه با ساقی قهرمان درست مثل این است که مثلا از انتشار کتاب «ایرانی ها چه رویایی در سر دارند» به این دلیل که میشل فوکو همجنس باز بوده و درباره ی همجنس بازی کتاب فلسفی هم نوشته است ، جلوگیری شود! آیا این بدتر از تفتیش عقاید قرون وسطا نیست که تمدن بشری برای حذف آن از آینده ی خود در سرتاسر جهان و به مدت سه قرن تلاش کرده و قربانی داده است.؟ چند سال پیش در یادداشتی که در همین وبلاگ منتشر کردم به شباهت های نمادین میان وضع ضارمی در افغانستان طالبان و روزنامه نگاران امروز ایران اشاره ای کرده بودم. متاسفم که وضع در دو سال اخیر آن قدر بدتر شده است که دیگر موقعیت خبرنگاران ایرانی حتا با صارمی که به خاطر انجام وظیفه در مزارشریف به دست طالبان کشته شد نیز قابل قیاس نیست . وضع ما حالا بیشتر به آن مردمی شبیه است که تنها چون مثل طالبان فکر نمی کردند به دست این گروه خشن در ورزشگاه های افغانستان به بدترین وجهی تنبیه می شدند تا یاد بگیرند که مجبورند از عقاید خود دست بردارند و مثل طالبان بیاندیشند.
درست به همین دلیل است که همکاران مطبوعاتی حتا اگر با عقاید و رفتارهای ساقی قهرمان مخالفند هم باید از تعطیلی یک روزنامه به خاطر مصاحبه ای ادبی که در آن به فعالیت های اجتماعی این شاعر کوچک ترین اشاره ای نشده است انتقاد کنند.
نکته ی نهایی این که به دلیل سابقه ی دوستی و همکاری با دبیر تحریریه و مسوول صفحه ی ادبیات شرق این را می دانم که آنها واقعا از فعالیت های اجتماعی خانم قهرمان اطلاعی نداشته اند و او را در این حد می شناخته اند که شاعری مقیم خارج از کشور است که پیش از این هم رسانه های داخلی درباره ی او خبر و مصاحبه منتشر کرده بودند. بنا بر این از کسانی که این وضع را می خواهند به فرصتی برای تسویه حساب شخصی با این دو همکار روزنامه نگار تبدیل کنند درخواست می کنم کمی به منافع بلند مدت همه ی ما در این حرفه توجه کنند
در همین زمینه
1 comment:
سلام علیرضا بهنام عزیز
امشب توی گشت و گذار توی گوگل متوجه شدم که شرمنده والس ادبی برای معرفی " حیوان : بودم و نظر شما را هم انجا خواندم و ممنو از این که کتاب را خواندید . اگر چه شاید خیلی دیر خدمت رسیدم .
راستش زمانی که کتاب حیوان آخرین شعرش کلید خورد " یعنی همان شعر که امسش آخر بود " فروردین 84 بود . یعنی کتاب حاصل 81 تا 84 بود . اگر چه در شهرستان ها هنوز 70 باب بود ولیکن تمام تلاش من دور شدن از آن فضا بود . لیکن چون از کتاب با فضای تک محصولی اغلب ناراضی ام در جهت سلیقه های مختلف آثار با ویزگی های مختلف را وارد کردم . در مجموع خیلی راضی بودم و هستم . خوشحالم که ان گفتگو اگر چه کمی دیر اما انجام شد . با احترام فرارون : تیرداد راد
Post a Comment