Dec 23, 2012

جدیدترین مجموعه شعرم به همت دوستان نشر ناکجا در پاریس منتشر شد. شعرهای این کتاب از دیر و دورهای دفتر من آمده اند و هیچگاه در وطن خویش خانه ای نیافته اند. بسیاری از این شعرها اخراج شدگان به اجبار از دفترهای منتشر شده ام هستند و بسیاری دیگر به دلایل معلوم اصلا به کتاب های داخلی راه نیافته اند. امیدوارم که خانه نویافته شعرهایم در ناکجای پاریس میهمانان زیادی داشته باشد.





شعری از مجموعه صدایم کن خضرا



حکایت در سه حالت پیوسته





از تاب موهای تو تا منحنی های دو نیمه

کامل می شود شهر زیر چشم هات



راهی نیست

مورچه ها با سرعتی آلوده نور می دهند می گذرند شماره ها

تاخیر می کند برج زشت و بلند آن پایین

و موهای تو بالای چشم هات هنوز منحنی های به هم پیوسته



ما در سه حالت پیوسته اعلام می شویم



حکایت است

خواننده ای ممنوع می خواند ردیف سرکشی از قافیه های به هم ریخته از جبر جغرافیایی

بنز سفید گوشه ی میدان قی می کند ردیف چشم های بی حالت و غضب کرده را با یک سبز ضخیم که دورش مدام می چرخد و گیر می کند پاهامان گیر می کند به پای صاحبان چشم ها



حکایت است

ردیف واژه ها بی مقدمه غیب می شوند رو به روی هرم شیشه ای موهای تو ممنوع منحنی های به هم پیوسته ممنوع از سفیدی کاغذ

از روبه روی هرم

اینجا هنوز شهر قشنگیست

و آب های مکرر از هم تکان نخورده اند



حکایت است

نغمه ها یکی دوتا غیب می شوند روزنامه ها از روی دکه ها لباس ها کفش ها خیال های هر روزه از رایانه ها

پشت کرکره ای بسته نیم تنه ایست با چادر ملی

ویترین ملی با تبلیغ قارچ سقید و حقوق مسلم

و ایستادن زیر ابری که باران ندارد



حکایت در سه حالت پیوسته

اعلام می شود به ما

و تاب موهای تو هنوز

و چشم هات با آن منحنی های دونیمه



در کوچه ای پشت بزرگراه

خیس می شویم
این مجموعه را می توانید از طریق سایت رسمی ناشر تهیه کنید
http://www.naakojaa.com/book/2608

Feb 7, 2011

تشابه اسمی

اولین بار چند سال پیش و در پی خواندن خبری از دیدار نمایندگان صنفی خانه سینما با معاونت وقت سینمایی وزارت ارشاد بود که از وجود همکاری همنام در صنوف سینمایی خبردار شدم. سال گذشته در ایام دهه فجر این همکار محترم مجموعه مستندی سیاسی تهیه کرد که روی آنتن تلویزیون رفت اما بازهم این تشابه اسمی موجب مشکل خاصی نشد. تا این که امسال فیلم "جعبه سیاه" با فیلمنامه ایشان درجشنواره فجر روی پرده رفت. با آن که فیلم را ندیده ام اما عکس العملی که از همکاران دیگر در سینمای جشنواره دیدم نشان می دهد که محتوای فیلمنامه ایشان با عقاید و اعمال من فاصله زیادی دارد. به همین دلیل لازم دیدم توضیح کوتاهی در اینجا منتشر کنم تا دوستان بدانند که نویسنده فیلمنامه فیلم "جعبه سیاه" من ،علیرضا بهنام ، متولد 1352، شاعر، نویسنده ، روزنامه نگار و عضو پیوسته انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران نیستم و این کار را همکار دیگری انجام داده که نام او نیز تصادفا علیرضا بهنام بوده و گویا فعالیت تصویری اش بیشتر در حوزه تلویزیون متمرکز است.

Jul 24, 2010

غولی زیبا ایستاده در استوای معاصر زمین

امروز دوم امرداد سالروز سفر بی بازگشت بامداد بزرگ است. به همین مناسبت نوشته ای را که به سفارش یکی ازدوستان چندی پیش درباره اش نگاشته ام را به مخاطبان این صفحه تقدیم می کنم.

در مروري بر شعر امروز ايران هرگز نمي توان از چند نام بزرگ چشم پوشي كرد. حضور اين نام ها و شعر هايي كه با به ياد آوردنشان بر خاطر مي نشيند چنان با شعر به مفهومي كه امروز مي شناسيم گره خورده است كه تصور وجود يكي بدون حضور ديگري امري محال به نظر مي رسد.
احمد شاملو يكي از اين نام هاست. نامي كه حضورش نماينده به عرصه رسيدن نسلي نو انديش و جست و حو گر است . به جرات مي توان گفت كه اين نام بيش و پيش از آن كه به يك فرد دلالت كند نماينده يك جريان است. جرياني كه از اواخر عمر نيما آغاز شد و تا همين لحظه نيز به حركت خود ادامه مي دهد.
بسياري بر اين باورند كه پديده «احمد شاملو » محصول دوراني پر تلاطم در تاريخ معاصر ماست .و در واقع درست و راست همين است كه ناموزوني تاريخ نيم قرن اخير بر شكل گيري اين پديده در قالب يك شاعر سهمي به سزا ايفا كرده است.
شاملو را عموما ميراث دار نيما مي شناسند،در حالي شايد اگر همت شاملو و آن ديگران نبود آثار نيما به اين درجه از شهرت نمي رسيد كه حالا گروهي بخواهند ريشه هايشان را در شعر او جست و جو كنند و نام او را سپري براي گريزهاي نا به هنگامشان سازند تا شايد ساز ناسازشان در گوش ها نوايي خوش آهنگ تر پيدا كند.درست مثل آن ديگراني كه حالا تنها نام هايي نا مانوس از خود و آتارشان در گوشه تاريخ هاي نوشته شده از روند شكل گيري شعر نو جاخوش كرده است. نام هايي مانند شين پرتو ، تندر كيا ، محمد علي جواهري (رواهيچ)و... اگر نيما به شهرتي رسيد كه در خور كار بزرگش بود بخش مهمي از ان را وامدار شاملوست شاملو از اين منظر معرف و مكمل نيماست. كاري را به انجام رسانده كه نيما خود در ارزوي انجام آن آب در خوابگه ديرينه مورچگان شاعر ريخت.
به اين معني شاملو ميراث دار نيماست اما نه ميراث دار به مفهومي كه از آن دنباله روي مراد مي شود.خلاقيتش به او اجازه نمي دهد در بند ميراث باقي بماند. اما از سويي ديگر ميرات شناس هست ، حال چه اين ميراث ادبيات قرن سوم و چهارم هجري و نثر سحرآميز تاريخ طبري باشد ، چه آثار نيما ، چه از آن سوي آب ها و ميان آثار سمبوليست هاي فرانسوي آمده باشد ، چه از فرهنگ بومي دورافتاده ترين روستاهاي همين خاك، براي شاملو فرقي نمي كند چرا كه او تلاش مي كند آن را -هر چه هست - بشناسد وبراي خلاقيتش از ان خوراك بسازد.
همين ميراث شناسي است كه به حضور شاملو در تاريخ شعر معاصر و تاريخ معاصر شعر رنگي پديده وار مي دهد و همين خلاقيت خوراك گرفته از ميراث است كه شاملو را به آن درجه از محبوبيت مي رساند كه بعد از دو دهه سكوت رسانه اي , بدرقه پيكرش به آيين ستايش شعر و شعور با حضور هزاران ايراني حق شناس تبديل مي شود.
معاصر بودن را اگر اشراف داشتن به زیست انسان معاصر معنا کنیم و از آن انتظار نفی میراث گران سنگ گذشتگان را نداشته باشیم شاملو هنوز و همچنان معاصرترین شاعر معاصر ماست. معاصری چنان که گذشته ی زبان پارسی نیز از رهگذر حضور او و از خلال شعرهای او با ما معاصر می شود. بدین سان ماجرایی اگر هست با شعر شاملویی است و نه با شاملو که او خود یکه و تنها بار این معاصر بودن را به دوش می کشد. ماجرا با کسانی داریم که شعر شاملو را تقلید می کنند بی آن که ریشه ها را چنان که او شناخت بشناسند و لاجرم شعری به خوانندگان تحویل می دهند که تقلید صورت شعرهای شاملوست بی آن که از سیرت آن شعرها بهره ای برده باشند. اینانند که نه با شاملو معاصرند و نه با شعر امروز نسبتی به هم می رسانند.
شاملو چنان كه گفتيم نام يك تن نيست تن هايي است كه از كرنش در برابر قدرت ها تن مي زنند. .شاملو نام تمام زندگاني است كه با تكيه بر ريشه ها به افق هاي جديد تر مي انديشند. او غولي زيباست كه هنوز در استواي معاصر زمين ايستاده است.