
کلاه کافکا
گزینه ی شعرهای ریچارد براتیگان
برگردان علیرضا بهنام
چاپ اول 1384
قطع : جیبی
تعداد : 3300 نسخه
ناشر: نشر مشکی
گزینه ی شعرهای ریچارد براتیگان
برگردان علیرضا بهنام
چاپ اول 1384
قطع : جیبی
تعداد : 3300 نسخه
ناشر: نشر مشکی
توصیف
برگردان 24 شعر از شاعر امریکایی ریچارد براتیگان به همراه مقدمه ای درباره ی زندگی و آثار او
از متن کتاب
از متن کتاب
ردپاي آهو
زيبا ، ناله كنان
عشق ورزيدن با دور تند
وبعد ارام گرفتن
مثل ردپاي اهو
روي برف نو
كنار آن كه دوستش داري
اين همه چيز است
كشف
پره هاي غلاف باز شده اند
مثل كريستف كلمب
در حال در اوردن كفش ها
چه چيز زيباتر است
از دماغه ي يك كشتي
كه دنيايي جديد را لمس مي كند؟
جانمي ، آن قدر زيبايي كه نزديك است باران ببارد
آه مارسيا،
مي خواهم زيبايي بلند طلايي ات
تدريس شود در دبيرستان
اين طور بچه ها ياد مي گيرند كه خدا
مثل موسيقي توي پوست زندگي مي كند
و صدايي دارد مثل يك پيانوي معركه
دوست دارم كارنامه هاي دبيرستان
شبيه اين باشند:
بازي كردن با چيز هاي شيشه اي لطيف
20
جادوي كامپيوتر
20
نامه نوشتن به انها كه عاشقشان هستي
20
تحقيق درباره ي ماهي
20
زيبايي بلند طلايي مارسيا
20+!
آمبولانس هايكو
يك تكه فلفل سبز
افتاد
بيرون از ظرف سالاد:
كه چي ؟
بررسی
چند تا از چندتایی ها
جیران مقدم – روزنامه ی شرق
كلاه كافكا مجموعه اى كوچك و كم حجم از آثار ريچارد براتيگن آمريكايى (۱۹۸۴-۱۹۳۵) است. اين كتاب، اين امكان حداقل را براى خواننده علاقه مند به وجود مى آورد كه چند شعر- هر چند بدون ربط منطقى و زمانى- از نويسنده اى كه تمام جهان مى شناسندش بخواند، البته ترجمه خوب و روان شعرها و مقدمه بسيار خوب كتاب هر يك به جاى خود قابل تقديرند و نيز يافتن اين تعداد- ولو اندكى- شعر از ريچارد براتيگن كه پس از نظارت ها و مميزى هاى مكرر همچنان مفهوم بماند و قابل لمس تلاشى درخور تحسين مى طلبد. ريچارد براتيگن نماينده تام و تمام ادبيات عصيان است. دو رمان معروف او صيد ماهى قزل آلا در آمريكا و در قند هندوانه به فارسى ترجمه شده اند. او نويسنده و ترانه سراى دهه هاى افسانه اى ۶۰ و ۷۰ سال هاى اوج بيتلز با مك كارتنى و لنون بود. شعرهاى او، شعرهايى سرشار از خشم و سرخوردگى هستند. دغدغه او نيز، فقدان تعامل با جهان پيرامون است و اين فقدان تعامل او را به جنونى چنان دچار مى سازد كه جز هجوى تلخ و ويرانگر چاره اش نيست. خنده هاى او اما بسيار به اريك، شبح اپراى پاريس شبيه اند خنده هايى كه بنيادهاى ارزشى را به سخره مى گيرند و وحشت برمى انگيزند. او بنيان هاى زندگى مدرن را به سخره مى گيرد و به آنها لگد مى زند او از فقدان تعامل با جهان رنج مى برد با اين تفاوت كه او خود را در مركز جهان مى بيند. او در پى آن است كه جهان را به تعامل با خويش وادارد، كنش هاى منطقى براى او بى معنا هستند، آنقدر بى معنا كه با تدقيق در ساده ترين و روزمره ترين تصاوير آنها را به چيزى بى معنا تبديل مى كند:
يك تكه فلفل سبز/ افتاد/ بيرون از ظرف سالاد/ كه چى؟
كلمات او هميشه خشن و زهرآلود هستند و جملاتش به خاطر فقدان استعاره و رعايت نكردن اصول زيبايى شناسانه است كه زيبا به نظر مى آيند، او شايد از همان رو كه خود را در مركز جهان مى بيند، در گفتارش از چيزى پروا ندارد. او چيزهايى را بر زبان مى آورد كه ديگران در سانتى مانتاليسم اجتماعى خود هرگز جرأت آن را ندارند. شعر او دقيقاً به همين خاطر است كه زيبا است و به همين خاطر است كه آمريكايى است. شعر او، گرچه با قطع هاى شديد احساسى، در ايجاد شوك براى خواننده موفق است اما مقابل بى ارزش بودن ارزش هاى آمريكايى خود، بى ارزش بودن آمريكايى را حقنه مى كند. دغدغه هاى او در همان چارچوبى هستند كه او منتقد آن است و فقدان كنش او را از اين رو دچار سرخوردگى جنون آميز مى كنند كه او به تائيد اين اجتماع انگار نياز دارد. نگاه منتقد او به اجتماعش نه نقدى اصلاح گر و ابزارمند كه بيزارى و خشم است. براتيگن عصيانگر به هيچ چيز باور ندارد، عشق را باور ندارد، انسان را نيز. او در جست وجوى هيچ چيز نيست تنها در پى از بن بر كندن همه چيز است، شعر او، چنان كه خود مى سرايد، چرخشى در گرداب است، تا بى نهايت: چرخان مثل يك روح/ در پايين يك/ بالا/ سرگردان شده ام/ در همه حجمى كه/ زندگى خواهم كرد/ بدون تو.
جیران مقدم – روزنامه ی شرق
كلاه كافكا مجموعه اى كوچك و كم حجم از آثار ريچارد براتيگن آمريكايى (۱۹۸۴-۱۹۳۵) است. اين كتاب، اين امكان حداقل را براى خواننده علاقه مند به وجود مى آورد كه چند شعر- هر چند بدون ربط منطقى و زمانى- از نويسنده اى كه تمام جهان مى شناسندش بخواند، البته ترجمه خوب و روان شعرها و مقدمه بسيار خوب كتاب هر يك به جاى خود قابل تقديرند و نيز يافتن اين تعداد- ولو اندكى- شعر از ريچارد براتيگن كه پس از نظارت ها و مميزى هاى مكرر همچنان مفهوم بماند و قابل لمس تلاشى درخور تحسين مى طلبد. ريچارد براتيگن نماينده تام و تمام ادبيات عصيان است. دو رمان معروف او صيد ماهى قزل آلا در آمريكا و در قند هندوانه به فارسى ترجمه شده اند. او نويسنده و ترانه سراى دهه هاى افسانه اى ۶۰ و ۷۰ سال هاى اوج بيتلز با مك كارتنى و لنون بود. شعرهاى او، شعرهايى سرشار از خشم و سرخوردگى هستند. دغدغه او نيز، فقدان تعامل با جهان پيرامون است و اين فقدان تعامل او را به جنونى چنان دچار مى سازد كه جز هجوى تلخ و ويرانگر چاره اش نيست. خنده هاى او اما بسيار به اريك، شبح اپراى پاريس شبيه اند خنده هايى كه بنيادهاى ارزشى را به سخره مى گيرند و وحشت برمى انگيزند. او بنيان هاى زندگى مدرن را به سخره مى گيرد و به آنها لگد مى زند او از فقدان تعامل با جهان رنج مى برد با اين تفاوت كه او خود را در مركز جهان مى بيند. او در پى آن است كه جهان را به تعامل با خويش وادارد، كنش هاى منطقى براى او بى معنا هستند، آنقدر بى معنا كه با تدقيق در ساده ترين و روزمره ترين تصاوير آنها را به چيزى بى معنا تبديل مى كند:
يك تكه فلفل سبز/ افتاد/ بيرون از ظرف سالاد/ كه چى؟
كلمات او هميشه خشن و زهرآلود هستند و جملاتش به خاطر فقدان استعاره و رعايت نكردن اصول زيبايى شناسانه است كه زيبا به نظر مى آيند، او شايد از همان رو كه خود را در مركز جهان مى بيند، در گفتارش از چيزى پروا ندارد. او چيزهايى را بر زبان مى آورد كه ديگران در سانتى مانتاليسم اجتماعى خود هرگز جرأت آن را ندارند. شعر او دقيقاً به همين خاطر است كه زيبا است و به همين خاطر است كه آمريكايى است. شعر او، گرچه با قطع هاى شديد احساسى، در ايجاد شوك براى خواننده موفق است اما مقابل بى ارزش بودن ارزش هاى آمريكايى خود، بى ارزش بودن آمريكايى را حقنه مى كند. دغدغه هاى او در همان چارچوبى هستند كه او منتقد آن است و فقدان كنش او را از اين رو دچار سرخوردگى جنون آميز مى كنند كه او به تائيد اين اجتماع انگار نياز دارد. نگاه منتقد او به اجتماعش نه نقدى اصلاح گر و ابزارمند كه بيزارى و خشم است. براتيگن عصيانگر به هيچ چيز باور ندارد، عشق را باور ندارد، انسان را نيز. او در جست وجوى هيچ چيز نيست تنها در پى از بن بر كندن همه چيز است، شعر او، چنان كه خود مى سرايد، چرخشى در گرداب است، تا بى نهايت: چرخان مثل يك روح/ در پايين يك/ بالا/ سرگردان شده ام/ در همه حجمى كه/ زندگى خواهم كرد/ بدون تو.
ريچارد براتيگانِ شاعر
مهدي علومي / جشن کتاب
به من فكر ميكني
همانقدر كم
كه من فكر ميكنم
به تو؟"
(پشتِ جلدِ كتاب)
ريچارد گري براتيگان معمولا بهعنوانِ يك نويسنده شناخته شده است، نويسندهي صيدِ قزلآلا در آمريكا. اما او نخستين كارهاي ادبي ِ خود را با شعر گفتن شروع كرد، در آن زمان كه بيست ساله بود و با اعضاي جنبش ِ بيت نشست و برخاست داشت. خودِ براتيگان ميگويد: "من هفت سال شعر نوشتم كه ياد بگيرم چطور جمله بنويسم، چون واقعا ميخواستم رمان بنويسم و تصور ميكردم تا وقتي نتوانستهام جملهاي بنويسم، رمان هم نميتوانم بنويسم." كلاهِ كافكا اولين مجموعه شعري است كه از براتيگان در ايران منتشر ميشود.
نگاهِ براتيگان در شعرهاياش نگاهي بازيگوشانه و جسارتآميز است. اين نگاه كه در لابهلاي جملاتِ رمانهاي براتيگان هم ديده ميشود در اشعار ِ او برجستهتر و عريانتر بهچشم ميخورد. تشبيهها و توصيفهاي غيرمنتظرهي او يكي از خصوصياتِ اصلي ِ اشعار ِ اين كتاب است:
"اگر براي من ميميري
من براي تو ميميرم
و گورهايمان مثل ِ دو عاشق خواهد بود
كه لباسهايشان را با هم ميشويند
در يك لباسشويي خودكار
اگر تو صابون ميآوري
من پودر ميآورم"
(رومئو و ژوليت، صفحهي 14)
اولين شعرهاي ريچارد براتيگان در بيست و يك سالگي (در 1956) منتشر شد. او كه بهعنوانِ يك نويسندهي پستمدرن شناخته ميشود يك سال پس از چاپِ رمانِ متفاوتِ صيدِ قزلآلا در آمريكا (كه شهرتي جهاني براي او به همراه داشته است) مجموعه شعري منتشر كرد با نام "لطفا اين كتاب را بكاريد". اين كتاب شامل هشت شعر بود كه به همراه هركدام بستهاي بذر ِ كاشتني قرار داشت. سه شعر ِ آخر ِ مجموعهي كلاهِ كافكا از اين كتاب انتخاب شده است.
براتيگان در 1984 با شليكِ گلولهاي به سرش خودكشي كرد.
"با باراني كه ميبارد
جراحانه روي سقف
يك بشقاب بستني خوردم
كه شباهت داشت به كلاهِ كافكا
يك بشقاب بستني بود
با مزهي يك تختِ جراحي
با بيماري كه خيره شده
به سقف"
(كلاهِ كافكا، صفحهي 17)
مهدي علومي / جشن کتاب
به من فكر ميكني
همانقدر كم
كه من فكر ميكنم
به تو؟"
(پشتِ جلدِ كتاب)
ريچارد گري براتيگان معمولا بهعنوانِ يك نويسنده شناخته شده است، نويسندهي صيدِ قزلآلا در آمريكا. اما او نخستين كارهاي ادبي ِ خود را با شعر گفتن شروع كرد، در آن زمان كه بيست ساله بود و با اعضاي جنبش ِ بيت نشست و برخاست داشت. خودِ براتيگان ميگويد: "من هفت سال شعر نوشتم كه ياد بگيرم چطور جمله بنويسم، چون واقعا ميخواستم رمان بنويسم و تصور ميكردم تا وقتي نتوانستهام جملهاي بنويسم، رمان هم نميتوانم بنويسم." كلاهِ كافكا اولين مجموعه شعري است كه از براتيگان در ايران منتشر ميشود.
نگاهِ براتيگان در شعرهاياش نگاهي بازيگوشانه و جسارتآميز است. اين نگاه كه در لابهلاي جملاتِ رمانهاي براتيگان هم ديده ميشود در اشعار ِ او برجستهتر و عريانتر بهچشم ميخورد. تشبيهها و توصيفهاي غيرمنتظرهي او يكي از خصوصياتِ اصلي ِ اشعار ِ اين كتاب است:
"اگر براي من ميميري
من براي تو ميميرم
و گورهايمان مثل ِ دو عاشق خواهد بود
كه لباسهايشان را با هم ميشويند
در يك لباسشويي خودكار
اگر تو صابون ميآوري
من پودر ميآورم"
(رومئو و ژوليت، صفحهي 14)
اولين شعرهاي ريچارد براتيگان در بيست و يك سالگي (در 1956) منتشر شد. او كه بهعنوانِ يك نويسندهي پستمدرن شناخته ميشود يك سال پس از چاپِ رمانِ متفاوتِ صيدِ قزلآلا در آمريكا (كه شهرتي جهاني براي او به همراه داشته است) مجموعه شعري منتشر كرد با نام "لطفا اين كتاب را بكاريد". اين كتاب شامل هشت شعر بود كه به همراه هركدام بستهاي بذر ِ كاشتني قرار داشت. سه شعر ِ آخر ِ مجموعهي كلاهِ كافكا از اين كتاب انتخاب شده است.
براتيگان در 1984 با شليكِ گلولهاي به سرش خودكشي كرد.
"با باراني كه ميبارد
جراحانه روي سقف
يك بشقاب بستني خوردم
كه شباهت داشت به كلاهِ كافكا
يك بشقاب بستني بود
با مزهي يك تختِ جراحي
با بيماري كه خيره شده
به سقف"
(كلاهِ كافكا، صفحهي 17)
No comments:
Post a Comment