Jul 23, 2009

شاعر و اجتماع در شرايط پسامدرن

زماني كه حرف آخر به آخر مي رسد


از زماني که بحث هاي نظري در محدوده آرايش نوين اجتماعي در عصر پسامدرن در دنيا آغاز شد، تعريف دوباره نقش و جايگاه هنر شاعري نيز به عنوان بخشي از اين دغدغه فکري آرام آرام خود را نشان داد. در اين زمينه گروهي تا آنجا پيش رفتند که عصر جديد را عصر رمان ناميده و کارکرد عملي شعر را پايان يافته تلقي کردند. اين قبيل اظهارنظرها بر اين باور نادرست استوار بود که چون شرايط پست مدرن از گسترش طبقه متوسط و برپايه مطالبات اين طبقه شکل مي گيرد بنابراين رمان به مثابه ژانر ادبي محبوب و محرک اين طبقه لاجرم بايد به شکل مسلط ادبيات تبديل شود. نادرستي اين باور از اين رو است که معتقدان به آن با آنکه به شرايط عصر انفجار اطلاعات و هجوم رسانه ها اعتراف مي کنند اما در عين حال همچنان ساختار اجتماعي را با تعاريف قرن نوزدهمي تبيين کرده اند. اينجاست که نقش و جايگاه طبقه متوسط به مثابه طبقه اي که در تغيير مداوم است فراموش مي شود و تصور مي کنند که هنوز روايت نيازمحوري چنين طبقه اي باقي مانده است.
واقعيت اين است که جامعه شناسي کارکردگرا نشان داده است طبقه متوسط در عصر حاضر به دليل تعدد منابع اطلاعاتي و سرعت گرفتن تجربه زندگي شهري بيش از هر زمان ديگري به بسته هاي فشرده و کوچک اطلاعات واکنش نشان مي دهد. در واقع در زمان حاضر تاثير يک کليپ چندثانيه اي بر اذهان طبقه متوسط بسيار بيشتر از يک فيلم بلند سينمايي خواهد بود. به همين نسبت فشرده شدن نشانه هاي زباني در قالب يک شعر نيز مي تواند تاثيري به مراتب بيشتر از يک رمان حجيم و پرماجرا داشته باشد.
به همين دليل است که گروهي از نظريه پردازان جامعه کنوني را به يک اتم تشبيه مي کنند و براي شبيه سازي حرکت هر فرد در زندگي اجتماعي اش مدلي مشابه نوترون ها پيشنهاد مي کنند که در لحظه حرکتي غيرقابل پيش بيني دارند اما در نهايت نقاط عطفي در اين حرکت نامنظمشان وجود دارد که آنها را در محدوده اتم باقي نگه مي دارد.
اگر اين شبيه سازي را به عنوان مدلي قابل قبول از واقعيت موجود بپذيريم آنگاه مي توان هنرمندان و در اينجا شاعران را به مثابه نقاط عطف حرکت مردم به حساب آورد. با اين مدل سازي تفاوت ميان نقش شاعر در زمان حاضر با نقش سنتي اش در جامعه روشن مي شود. در اين تعريف شاعر به عنوان يک فرد از جامعه تفاوتي با افراد ديگر ندارد. او نيز همچون بقيه در زندگي اجتماعي سهيم است و به سهم خويش از وقايع پيرامون متاثر مي شود. در ميانه التهاب اجتماعي نيز بايد گفت شاعر به عنوان شاعر نقشي جز ديدن، تجربه کردن و ثبت کردن تجربه هاي فردي خود ندارد. چراکه دوران شخص پرستي و پيامبرانه سخن گفتن شاعر با مردم مدت هاست که سپري شده است.
اين در حالي است که در نگرش سنتي نقشي فراتر از ديگران به شاعر داده مي شد که همين امر در موقعيت هاي بحراني اين انتظار را به وجود مي آورد که شاعر با کلام جادويي و پيامبرگونه اش حرف آخر را بزند. در نگرش جديد شاعر کسي است که همچون ديگران تلخي ها و شيريني هاي زيست اجتماعي را تجربه مي کند و به عنوان کسي که توانايي و مهارت تبديل اين تجربه را به شعر دارد در کانون توجه ديگراني قرار مي گيرد که فرصت و علاقه اي براي آموختن اين فن نداشته اند. به اين ترتيب تجربه فردي شاعر وقتي در شکل شعر در معرض تماشاي عمومي قرار مي گيرد همدلي ديگران را برمي انگيزد و شعر به گرانيگاه لحظه اي در حرکت بي شکل اجتماع بدل مي شود. لحظه اي تامل که در ادامه مسير، شاعر و مردم ديگر را به شعر بعدي پرتاب مي کند.


روزنامه اعتماد ملي > شماره 973 30/4/88 > صفحه 10 (ادبيات)

Jul 4, 2009

همهمه می آید

آقا!
همهمه می آید از پشت صدات زیر برج بلندت توی ماز
و نماندن سرنوشت شرق است
این را به ابوالهول بگو
چیزی که سه پا دارد و سرت را می خوردپشت قرمزی از امواج و ماهواره همیشه چیز بدی نیست
نیست
ماهواره نیست اصلا وقتی که همهمه می آید

اما جناب آقا!
کنترل صدایت را بریده است و کسی را که اینجا گذاشته ای جای ابوالهول مسخره است خیلی

بوهای هو هو در های های
بوهای خمیر مغربی با جرعه های یکی یکی و دوتا دوتا زیر برج بلندت
همهمه می آید!

شهر دوتا
با دیواری که دیگر نیست و قرار است جایش را عوض کند تا پشت قرمزهای شرق توی ماز
اوهام دوجنسی از تو می آید جناب ابوالهول
یا نایب بر حقت ارباب قرمزها
ما سه تایی ها سه پایی ها اینجا که هستیم برای همین است

اینجا برای تو برج نمی سازند
و دیوار غایب همیشه غایب است توی شهر دوتایی ت

همهمه می آید آقا!
میدان بلند می شود، صدا بلند
و برج بلندت سرریز می شود با ابوالهول ات
توی دماوند