May 17, 2004

نمايشگاه با اين كتاب هاست كه مي ماند

نمايشگاه كتاب فرصت خوبي است براي جماعت كتاب خوان كه در اين اوضاع خراب پخش از انتشار كتاب هاي جديد با خبر شوند و به كتاب هايي كه در طول سال جايشان در قفسه كتاب فروشي ها و پشت ويترين ها خاليست دست پيدا كنند . كتاب هايي كه شايد اگر اين نمايشگاه نبود بايد منتظر مي ماندي تا نويسنده اش را ببيني و از خودش نسخه اي تهيه كني و دست بر قضا مهم ترين و جدي ترين آثار هر سال را هم مي شود بين همين قبيل كتاب ها پيدا كرد.
از ميان اثار تازه منتشر شده كه در گشتي سريع در ميان غرفه هاي نمايشگاه به چشم نگارنده آمد مي خواهم در اينجا به سه كتاب اشاره كنم كه به اعتقاد من هر كدام از منظري اهميت خاص و در خور توجهي دارند.
كتيبه خوان ويراني جديد ترين اثر فرهاد حيدري گوران است كه خيلي ها او را با اثر بحث انگيز قبلي اش كه افسانه رنگ هاي دونادون نام داشت مي شناختند.
در اين كتاب گوران موفق شده است با زباني اسكيزوفرنيك و روايتي سيال مرز بين ژانر هاي رمان و شعر بلند را بر هم زده و به متني روايي دست پيدا كند كه وامدار سنت هيچ روايتي نيست . در اينجا هم مثل اثر قبلي گوران روابط بينا متني بسيار برجسته شده است منتها اين بار گوران با زيركي از افتادن به دامي كه رابطه گرفتن با اثر نخست اورا دشوار كرده بود مي گريزد.
در افسانه رنگ هاي دونادون تلاش نويسنده براي ايجاد اين رابطه با متن هايي مانند نامه سرانجام كه خارج از يك محدوده خاص كسي با انها اشنا نيست به انجا انجاميده بود كه خواننده سرنخ هاي اوليه را كه براي ورود به دنياي متن لازم داشت به دست نمي اورد و بنا بر اين نمي توانست با بخش مهمي از كتاب وارد گفت و گو و تعامل شود . اين در حاليست كه در كتاب حاضر گوران متن هاي مورد ارجاع خود را درون همين متن خلق مي كند . شخصيت ماريا مينورسكي و پدر بزرگ محققش در اين رمان به قدري كه براي يك شخصيت رمان لازم است پرداخت شده اند و همين موجب مي شود تا خواننده حسي از ارجاع به متني پيشيني را پيدا كند در حالي كه احتمالا چنين متني و جود خارجي ندارد و توهم آن در همين متن و با نشانه هاي موجود ساخته شده است.
از ديگر ويژگي هاي كتيبه خوان ويراني شبيه سازي بعضي وقايع جهان بيروني مانند توقيف روزنامه ها و واقعه اتوبوس ارمنستان است كه به شكلي ظريف پرداخت شده است طوري كه حضور ان خواننده را به ياد نسخه اصلي واقعه مي اندازد اما در نهايت او را به اين نسخه اصلي ارجاع نمي دهد. در واقع گوران با اين كار واقعه ديگري از همان جنس را در رمان خود مي سازد و ان را در پيوندي ديالكتيك با ساير پاره هاي روايت به بخشي از اين رستاخيز بزرگ واژه تبديل مي كند.
رگ هايم از روي بلوزم مي گذرند عنوان دومين مجموعه شعر رويا تفتي است. شاعري كه او را از مجموعه سايه لاي پوست كه سال 76 در مجموعه ادبيات ديگر چاپ شده بود مي شناسيم.
در اين مجموعه هم تفتي به همان نوع تجربه در زبان شعري كه شاخصه اصلي مجموعه نخستش بود ادامه مي دهد با اين تفاوت كه اين بار تجربه ها سمت و سوي مشخص تري دارند و به توليد متن هايي ختم شده اند كه قابليت در هم ريختن واقعيت بيروني و به چالش كشيدن خلاقيت خواننده را پيدا كرده است. هر چه در كتاب قبلي تفتي تعدد نشانه ها به سردرگمي خواننده ختم مي شد در اين كتاب نشانه هاي هدفمند به فرايند تشكيل معنا و در عين حال ساختار گشايي معناي ساخته شده سر و شكل مي دهند .
اين بازي ساختن و ويران كردن معنا در كنار نحو شكني ظريف و نا محسوسي كه از تغيير نقش كلمات حاصل شده است فضايي براي خواننده مي سازد كه در عين آشنايي نا اشنا به نظر مي رسد. كلمات همان هايي هستند كه در تداول روزمره و در زبان روزانه براي توصيف احوال زندگي همه ما به كار مي روند اما بر هم خوردن نظم معهود از آنها تركيبي ويژه مي سازد كه خواننده را به بازسازي جهان روزمره در قالبي كه خاص اين شعر هاست دعوت مي كند
3 - بيسكويت نيم خورده نام جديد ترين رمان بنفشه حجازي است. حجازي كه در سال هاي اخير در زمينه رمان نويسي بسيار پركار بوده است در اين اثر به فضاي رمان فانتاستيك وارد مي شود. فضايي كه لااقل براي اين نويسنده تجربه اي جديد به حساب مي آيد.
بر خلاف بسياري از اتار كه در سال هاي اخير اين نوع از داستان را هدف قرار داده اند باور پذير بودن ويژگي اصلي رمان حجازي است . او با تشريح جزء به جزء صحنه ها و ايجاد منطقي درون متني موفق مي شود از موقعيتي به شدت باور نكردني مثل فرو رفتن ناگهاني يك ساختمان در زمين و كشمكش عاشقانه يك دانشجوي سابق براي نفوذ به دنياي ايزوله شده درون دانشگاه صحنه هايي باور پذير و داراي منطقي محكم كه در خود متن ساخته شده است ارائه دهد.
همخواني زبان با موقعيت متن در توفيق حجازي در اين رمان نقش عمده اي ايفا مي كند . او با انتخاب زباني بسيار ساده و نزديك به زبان سهل و ممتنع رمان هاي ماجرايي وجه گزارش گونه رمان را برجسته مي كند و به اين ترتيب ناخودآگاه پيش فرض هاي ذهني خواننده را براي باورپذير كردن اين موقعيت باورنكردني به كمك مي گيرد. اين تمهيدي است كه در ادبيات روز جهان به ويژه در اثار نويسندگان دو دهه آخر قرن بيستم نمونه هاي زيادي دارد .
در نهايت هر كدام از اين آثار وجوه مختلفي دارند كه تفصيل ان مي ماند براي مجالي ديگر آنچه در اين يادداشت ذكر شد تنها واكنشي اوليه است در برابر لذتي كه از خواندن اين اثار برده ام

May 7, 2004

اينجا تهران است ، شهر نامهربان

اين يادداشت در صفحه امروز ايران جمعه جاپ شده است.

اينجا تهران است ، شهری که سال ها در ان نفس کشيده ای ، شهری که کوچه ها و خيابان های نا مهربانش را بيش از ربع قرن دستمايه تغزلی شکوهمند کرده ای . اينجا تهران است ، بيمارستان رجايی ، و ديگر ، گاه سفر کردن است.
شاعران سرزمين من اگرچه با خاطرات خود بيگانه اند ، اما امروز ديگر چهره تو را خوب به خاطر می آورند. چه باک اگر در بدرقه پيکرت تسليتی خوانده نشود و چه باک اگر غريبانه از اينجا ببرندت به زادگاهی که چون تويی را به شعر ايران هديه کرد.
کوتاه است خبری که از رفتن حسين منزوی می گويد. به قول ان بزرگ « مقبره مثل هميشه از شعرا خاليست » و خبر به ما می گويد که اين مقبره حسين منزوی را نيز در خود جای نخواهد داد.
اينجا تهران است ، شهر فراموشی . واصلا عجيب نيست اگر رفتن حسين منزوی را يک روز بعد با خبری به کوتاهی چند پاراگراف در اولويت چندم صفحه هنری يک روزنامه بخوانيم. اصلا عجيب نيست اگر بزرگان هميشه گرفتار فراموش کنند تسليتی بفرستند . « بايد برای روزنامه تسليتی بفرستم»
غزل حسين منزوی در هياهوی شهر شلوغ دهان به دهان می چرخد اما پيکر بيماری کشيده اش روی دوش يارانی اندک ولی وفادار راهی شهر و دياری ديگر می شود . چه می شود کرد که رسم زمانه همين است.
شايد حالا فرصت خوبی نباشد اما بد نيست يادآوری کنيم که غزل امروز ايران اگر هنوز نفس می کشد و استعدادهای جوانی را به سوی خود جلب می کند بخشی به خاطر تلاش حسين منزوی است که زنگار از چهره اين قالب کهن زدود و آن را تا حدی که امکان داشت روزآمد ، به جامعه هديه کرد . عاشقانه های حسين منزوی گاه چنان تصوير سازی هايی در خود دارند که شنونده را ميخکوب می کند.

دو چشم داشت دو سبز-آبی بلاتکليف

که بر دوراهی دريا - چمن مردد بود

(از ترمه و تغزل)

منزوی در اين تصوير ها با تکيه بر عنصر مشاهده عينی و ترکيب آن با تخيل آزاد و بی مرز خود سبک جديدی به نام غزل نو يا غزل نيمايی معرفی می کند که در بين شاعران کهن سرای دهه های اخير با اقبال عمومی مواجه شده و بسياری از اين شاعران را به دنباله روی وا داشته است. اگر چه بنا به رسم نا نوشته اين روزگار بسياری از اين دنباله گيران از قبول نقش مهم اين شاعر در خط شکنی و نوآوری طفره می روند. اما تاريخ شعر وقتی که نوشته شود حق منزوی را فرو نخواهد گذاشت.
نگاه اجتماعی منزوی از جمله نقاط درخشان ديگری است که در شعر های او به وضوح قابل رديابی است . اين شاعر با دايره واژگانی کم نظيری که پيش از او در شعر کلاسيک ايرانی بی سابقه بود مضامين کهنه ای که بارها در ادبيات ايران به نظم درامده بود را چنان به قالب غزل می آراست که شنونده تجربه دست اولی از رويارويی با آن موقعيت شاعرانه به دست می اورد.

چه سرنوشت غم انگيزی که کرم کوچک ابريشم

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پريدن بود


(همان منبع)

اينجا تهران است، شهر نامهربان و شاعر شهر آرام آرام از آن دور می شود تا در دل خاک پناه گيرد . غزل هايش را می خوانيم و از او به نيکی ياد می کنيم.