May 23, 2007

براي يك لحظه

احسان علبدي عزيز دعوت كرده است تا در موج خود افشاگري وبلاگي كه اين روزها بين وبلاگ ها طرفدار دارد شركت كنم و بنويسم كه چه كساني بيشترين تاثير را بر زندگي من گذاشته اند.
اولين رمان جدي زندگي ام كه به معناي واقعي كلمه از ان لذت برده ام، آزردگان اثر داستايوسكي با ترجمه ي مشفق همداني بود. اين رمان را زماني خواندم كه 11 سال بيشتر نداشتم و صحنه اي از ان امروز به خاطرم آمد كه بي ربط به بحث ما نيست. در آن صحنه پرنس والكوسكي كه ضد قهرمان كتاب است تلاش مي كند به وانيا ، شخصيت اصلي رمان بفهماند كه شخصيت واقعي اش وراي تعارف ها و آداب روزمره از چه جنسي است. او براي اين كار يكي از دوستانش را مثال مي زند كه عادت داشت كاملا برهنه مي شد و پالتوي بلندي مي پوشيد و در خيابان قدم مي زد. . هر وقت در گوشه اي خلوت آدم تنهايي پيدا مي كرد به او نزديك مي شد پالتو را يك لحظه باز مي كرد و اندام برهنه اش را يك لحظه به عابر ناشناس نشان مي داد بعد با همان وقار قبلي خرامان از مرد يا زن حيرت زده دور مي شد و به راه خود مي رفت.
اين گفت و گوي عجيب با همان نثر قديمي مشفق همداني ته ذهن من ماند تا اين كه امروز وقتي كه به اين خودافشاگري هاي وبلاگي فكر كردم دوباره به يادم بيايد و با شگفتي كشف كنم كه آدم توي اين لحظه هاي خود افشاگري چقدر شباهت دارد به اين شخصيت قصه ي داستايوسكي.
فكر مي كنم تا اين جا معلوم شده باشد كه يكي از تاثيرگذارترين نويسنده هاي زندگي من چه كسي است.
آدم هاي ديگري كه تاثير زيادي روي زندگي من داشته اند دو نفر از دوستان پدرم بودند. يكي رضا كمالاتي كه حالا در لندن زندگي مي كند و مشوق اوليه ي من براي خواندن كتاب بود و ديگري زنده ياد بهرام ري پور كه داستان تاثير گذاري اش را در اولين سالگرد درگذشتش درشماره 100 مجله ي فرهنگ و سينما نوشته ام و اين جا مكرر نمي كنم.
از ميان معلم هاي مدرسه هم دو نام را فراموش نمي كنم. يكي معلم دوم ابتدايي ام رضا شاه قدمي كه مرا با شاملو و اخوان در ان سن اندك اشنا كرد و شعر را به من شناساند. و ديگري مجتبا شوري كه معلم هنر دوره ي راهنمايي ام بود و مقصر درجه يك در روزنامه نگار شدن بنده به شمار مي رود. از هر دوي اين عزيزان بي خبرم و اميدوارم هر جا هستند به سلامت باشند.
از بين اهالي ادبيات دو نفر بيشترين تاثير را بر من داشته اند و هر كدام به نوعي. استاد عزيزم دكتر رضا براهني اولين اين دو نفر است كه هنوز هم با اين فاصله ي دور از هر نوشته اش نكته ها مي آموزم و دومي زنده ياد سيروس طاهبازكه شاعرانه ديدن و شاعرانه زيستن را از او آموخته ام.
از بين همنسلانم هم دوست دارم به اين دو نفر اشاره كنم. رسول يونان و محمد حسين عابدي برادر همين احسان عزيز كه مرا به اين بازي دعوت كرده است. اين دو نفر در لحظه هايي بسيار سخت در زندگي ام در كنارم بوده اند و حضورشان هميشه دلگرم ام مي كند.
راستي در چنين نوشته اي چقدر مي توان صادق بود ؟ چند نفر را از قلم انداخته ام؟ آهان يادم آمد: مديا كاشيگر . با كتاب هايش حضورش و مهرباني اش.
گويا قاعده ي اين بازي اين است كه در نهايت بايد كساني را هم به اين بازي دعوت كنيم. پس از مهري جعفري ، روجا چمنكار ، هوشيار انصاري فر و فرهاد گوران و زبيده اكبر دعوت مي كنم اگر دلشان خواست تاثير گذار ترين هاي زندگيشان را بنويسند.

6 comments:

Unknown said...

ghashang bood aaghaa-ye Behnam. bad nist bedoonid ke hamoontor ke zamaani tooy-e weblog-e Shookhi-e Irani neveshte boodam, shoma yeki az ta'sir gozaartarin afraad-e zendegi-e man hastid bekhaater-e mo'arrefi-e man be jam-e daastaan nevisaan oon ham dar dore ee ke be kol az edaame-ye fa'aaliat-e adabi monsaref shode boodam ya'ni ba'd az marg-e baraadaram.

Movaffagh baashid doost-e mehrabaan o hamishegi-am.

Unknown said...

سلام علیرضا‌جان ممنونم که من رو به این بازی دعوت کردی و سوال هم بسیار جذاب است.
من در هفته آینده جواب خواهم داد البته مسلما در حدو اندازه متن ادبی شما نخواهد بود.
دلم می‌خواست همین الان بنویسم اما از مشاهده عکس‌های شکنجه در ملا عام عصبانی شدم و مطلبی را نوشتم که کمی سبک شوم هرچند که دیگر نوشتن و کلمات در مقابل حوادث روز بی‌اثر می‌نماید.

Zubaida said...

salam
khobin????
ma minawisum.. tashakur

pari

javad atefeh جواد عاطفه said...

سلام دوست عزیز
با احترام شما در پیوند های وبلاگ بنده قرار گرفتید.
خوشحال می شوم جزو دوستان وبلاگ شما در ستون پیوندها باشم.
با تشكر و امتنا ن
جواد عاطفه

Unknown said...

salut ! c'etait tres interessant ! viens chez moi !!! je vous attends .

Unknown said...

excusez-moi ...j'ai oublie donner mon adress ! http://ophelia.blogfa.com