Apr 24, 2007

بهارانه

بالاخره زمستان ما هم رفت. روسیاهی ماند به ذغال. یعقوب یادعلی که به اتهامی ناروا یک ماه و اندی از بهار را در زندانی بی جهت گذرانده بود ، امروز آزاد شد. یعقوب به زندان رفت تا ما قدر همدیگر را بیشتر بدانیم . بفهمیم دوستی هم می تواند کارها بکند. به زندان رفت تا شاید کمی از خودخواهی ها و بغض های شخصی را کنار بگذاریم و سرنوشت مشترکمان را در کنار هم به سمتی که راه نجات است پیش ببریم. در این چند روز دل های همه ی ادبیاتی ها برای وجود نازنینی می تپید که در زندان یاسوج بود فرقی هم نمی کند چه طور و چگونه. یکی توانست چیزی بنویسد و خبری پخش کند ، دیگری نتوانست یا تو بگو نخواست . اما به هر حال توان جمعی این گروه بزرگ ، ادبیاتی ها ، کارستان کرد . چه بهتر که این توان جمعی محفوظ بماند و نگذاریم پشت گفت و گوهایی از این دست که کی ساکت ماند و کی عمل کرد ، آسیب ببیند. توانمان را نگه داریم برای وقتی که اگر دوباره لازم شد برای دفاع از ادبیات و ادبیاتی ها به کارش بگیریم.
در نهایت باید از رضا شکراللهی و حسن شهسواری تشکر کرد که این روزها حسابی زحمت کشیدند چرا که اگر زحمت های این دو نبود هنوز شاید یعقوب در زندان بود و کسی هم چیزی نمی دانست.
یعقوب جان آزادی ات مبارک.

2 comments:

Zubaida said...

salam
zamestane maa modat hast rafta ast,
khobin shuma?

pari

Zubaida said...

hi,
thanks for visiting my blog. i have been reading through your articles slowly.It is very hard to see how censorship is suppressed in a society and people are punished for their own way of thinking.
pari