وقتی در اواخر دهه ۶۰ خبر تبديل کشتارگاه تهران به فرهنگسرا توسط شهرداری منتشر شد ، بسياری از اهالی فرهنگ و هنر که سال ها به نداشتن مکانی برای فعاليت خو کرده بودند ، خبر را باور نکردند . تصور بر اين بود که اين مکان تازه تاسيس هم کاری خواهد کرد در حد همان يکی دو موزه و تالار تيمه تعطيل که گاه به مناسبتی درهايش چند روزی گشوده می شد و بعد دوباره بسته می شد تا سالی ديگر و مناسبتی ديگر.
فرهنگسرای بهمن اما در عين ناباوری ساخته شد و پا گرفت و اندک اندک آن مکان که روزگاری ميعادگاه مجرمان بود به پايگاهی برای رفت و آمد و فعاليت هنرمندان و هنرورزان تبديل شد.
اين گذشت تا رفته رفته ديگر نقاط شهر هم کم يا بيش صاحب فرهنگسرايی شده و هر چه گذشت هنرمندان بيشتری به مشارکت دوباره در جامعه ترغيب شدند.
در نيمه دوم دهه ۷۰ روند توجه به اهل فرهنگ و هنر به مقتضای تغيير سياست های جامعه سرعت بيشتری گرفت و به تدريج فکر تاسيس مراکزی صنفی مثل خانه تئاتر و خانه هنرمندان و خانه موسيقی مطرح و تعقيب شد .
هنرمند ايرانی که تا اندکی پيش تر در وطن خويش غريب مانده بود به اين ترتيب به ميان مردم بازگشت و نسلی جديد از نوجوانان هنرورز و هنر آموخته و هنرمند در آن مجال کوتاه شروع به باليدن کرد.
تفسير های متوسع از شريعت در چارچوب قوانين موجود اين امکان را فراهم آورده بود که بت سازی حرام و ممنوع دانسته شود نه مجسمه سازی هنری ، ممنوعيت غنا به تحريم موسيقی تبديل نشود و خلاصه هر آنچه ايرانی را از پرداختن به فرهنگ و ارتقای شعور عمومی باز می داشت به يک سو رفته بود .
حالا با تغيير زمانه باز زمزمه هايی به گوش می رسد که:« کشتيبان را سياستی دگر آمد» و اين سياست ديگر البته از راه صندوق رای و همراه کشتيبان جديد آمده است ، انگار تقدير تاريخی اين جماعت است که با آمدن شهرداری قدر ببينند و بر صدر نشينند و با رفتنش به گوشه عزلت رانده شوند و روی آرامش نبينند.
تقديری اينچنين را زمانی به عيان می توان ديد که در يک دوره کوتاه زمانی ناگهان به دستوری چند مرکز فرهنگی به شکل همزمان تهديد به تعطيلی می شوند يا لااقل زمزمه هايی در باره تعطيلی شان در گوش ها می پيچد، زمانی که به فرموده ای قرار ها باطل می شوند و هنرمندان با تهديد بسته شدن درهای مکان هايی مواجه می شوند که کمی پيش تر واسطه ارتباطشان با مردم بوده است.
شايد نهادينه شدن نهادهای مدنی مرتبط با هنر و هنرمندان و قطع اميد اين گروه فرهيخته از نهادهايی که چنين آسان از سر پيمان ها می گذرند ، تنها راهی باشد که بعد از اين پيش روی هنرمندان و هنردوستان قرار گرفته است .
با اين همه می توان به کشتيبان جديد اين کشتی يادآوری کرد که خيلی چيز ها رفتنی است اما هنر و هنرمند است که می ماند.
فرهنگسرای بهمن اما در عين ناباوری ساخته شد و پا گرفت و اندک اندک آن مکان که روزگاری ميعادگاه مجرمان بود به پايگاهی برای رفت و آمد و فعاليت هنرمندان و هنرورزان تبديل شد.
اين گذشت تا رفته رفته ديگر نقاط شهر هم کم يا بيش صاحب فرهنگسرايی شده و هر چه گذشت هنرمندان بيشتری به مشارکت دوباره در جامعه ترغيب شدند.
در نيمه دوم دهه ۷۰ روند توجه به اهل فرهنگ و هنر به مقتضای تغيير سياست های جامعه سرعت بيشتری گرفت و به تدريج فکر تاسيس مراکزی صنفی مثل خانه تئاتر و خانه هنرمندان و خانه موسيقی مطرح و تعقيب شد .
هنرمند ايرانی که تا اندکی پيش تر در وطن خويش غريب مانده بود به اين ترتيب به ميان مردم بازگشت و نسلی جديد از نوجوانان هنرورز و هنر آموخته و هنرمند در آن مجال کوتاه شروع به باليدن کرد.
تفسير های متوسع از شريعت در چارچوب قوانين موجود اين امکان را فراهم آورده بود که بت سازی حرام و ممنوع دانسته شود نه مجسمه سازی هنری ، ممنوعيت غنا به تحريم موسيقی تبديل نشود و خلاصه هر آنچه ايرانی را از پرداختن به فرهنگ و ارتقای شعور عمومی باز می داشت به يک سو رفته بود .
حالا با تغيير زمانه باز زمزمه هايی به گوش می رسد که:« کشتيبان را سياستی دگر آمد» و اين سياست ديگر البته از راه صندوق رای و همراه کشتيبان جديد آمده است ، انگار تقدير تاريخی اين جماعت است که با آمدن شهرداری قدر ببينند و بر صدر نشينند و با رفتنش به گوشه عزلت رانده شوند و روی آرامش نبينند.
تقديری اينچنين را زمانی به عيان می توان ديد که در يک دوره کوتاه زمانی ناگهان به دستوری چند مرکز فرهنگی به شکل همزمان تهديد به تعطيلی می شوند يا لااقل زمزمه هايی در باره تعطيلی شان در گوش ها می پيچد، زمانی که به فرموده ای قرار ها باطل می شوند و هنرمندان با تهديد بسته شدن درهای مکان هايی مواجه می شوند که کمی پيش تر واسطه ارتباطشان با مردم بوده است.
شايد نهادينه شدن نهادهای مدنی مرتبط با هنر و هنرمندان و قطع اميد اين گروه فرهيخته از نهادهايی که چنين آسان از سر پيمان ها می گذرند ، تنها راهی باشد که بعد از اين پيش روی هنرمندان و هنردوستان قرار گرفته است .
با اين همه می توان به کشتيبان جديد اين کشتی يادآوری کرد که خيلی چيز ها رفتنی است اما هنر و هنرمند است که می ماند.
No comments:
Post a Comment