Mar 26, 2008

هدیه ی بهاری


دوباره فصل بهار همراه با عید نوروز از راه رسید. اگرچه آنچه این روزها در اطراف ما می گذرد چندان نشانی از شادمانی عید ندارد اما تصور می کنم مناسبتی از این دست می تواند به آدم هایی مثل ما کمک کند که لااقل در ذهن خود اندکی از ناملایمات پیرامونی فاصله بگیریم و با غوغایی که از رنگ و عطر و زیبایی در طبیعت بر پا شده است هماهنگ شویم. بگذارید دیگران هر چه می خواهند بکنند. زیبایی پیروز نهایی این میدان است.
به عنوان هدیه ای برای خوانندگان این صفحه دو بند از شعر مشهور چهار کوارتت اثر تی اس الیوت را که مدت ها پیش برای مقابله با ترجمه ی جدید یکی از دوستان به فارسی برگردانده بودم در این جا منتشر می کنم. نوروزتان پیروز.




برنت نورتون

1

زمان حال و زمان گذشته
هر دو حاضر خواهند بود احتمالا در زمان اينده
و زمان آينده حضور دارد در زمان گذشته
اگر همه ي زمان جاودانه حاضر است
همه ي زمان بازخريدني نيست
آنچه مي توانست باشد تجريدي است
باقي مانده به شكل احتمالي دائمي
تنها در سرزميني از پندار
آنجه مي توانست باشد و آنچه بوده است
به يك پايان اشاره دارند ، كه هميشه زمان حال است
آواي گام ها در حافظه طنين مي افكند
در گذرگاهي كه از ان گذر نكرديم
به سوي دري كه هرگز بازش نكرديم
به سمت باغ گل سرخ.، كلام من اين گونه
طنين مي افكند در ذهن شما
اما به چه منظور
آشفته كنيم غبار را بر جامي از برگ گل هاي سرخ
نمي دانم
پژواك هاي ديگر
باغ را پر كرده اند ، لازم است دنبالشان كنيم؟
زودباشيد ، پرنده گفت ، پيدايشان كنيد ، پيدايشان كنيد،
ان گوشه. درون اولين دروازه ،
به سوي اولين دنيا ، لازم است دنبال كنيم
اين فريب باسترك را؟ به سوي اولين دنيايمان.
آن ها آن جا بودند ، باشكوه ، ناديدني،
در حركتي بدون اجبار ، بالاي برگ هاي مرده،
در اين گرماي پاييزي ، ميان هواي سيال،
و پرنده ندا داد ، در پاسخ به
نواي ناشنيده اي مخفي شده در بوته زار
و جرقه اي ناديدني كه عبور كرد ، به سمت گل هاي سرخ
شبيه گل هايي بود كه به آن ها نگاه مي شود
انجا آن ها مثل ميهمانان ما بودند ، پذيرفته شده و پذيرنده ،
پس ما حركت كرديم ، وانها ، با الگويي رسمي
در امتداد كوچه ي خالي ، به سمت حصاري دايره اي،
براي نگاه كردن به آبگيري زهكشي شده ،
آبگير خشك ، سيمان خشك ، با لبه هايش قهوه اي
و آبگير پر شده بود با آبي از آفتاب
و نيلوفر برخاست ، آرام ، آرام،
آن سطح مي درخشيد از دل نور
و آنها در پس ما بودند ، منعكس شده در آبگير،
سپس ابري گذشت ، و آبگير خالي بود.
برويد ، پرنده گفت ، چرا كه برگ ها پر از كودكان بودند،
كه با هيجاني پنهان . خنده هاشان را فرو برده بودند
برويد برويد برويد ، پرنده گفت :نوع بشر
زياد تحمل واقعيت را ندارد
زمان گذشته و زمان اينده
آنچه مي توانست باشد و ان چه بوده است
به يك پايان اشاره دارند ، كه هميشه زمان حال است.

2

سير و ياقوت كبود در لجن
لكه اي خون نقش خورده بر محور چرخ ها،
ميله اي شناور در خون
آواز مي خواند زير داغ هاي كهنه
تسكين مي دهد نبرد هاي فراموش شده ي ديرين را
رقصي در امتداد شريان
جريان بلغم
رقم خورده اند در شناور بودن ستارگان
نشسته در تابستان در درختان
حركت مي كنيم فراز درخت متحرك
در نور بالاي برگ طرح دار
و مي شنويم از طبقه ي خيس پايين
كه يوز و گراز
مانند گذشته غريزه را تعقيب مي كنند
اما ميان ستارگان آشتي كرده اند.

در نقطه ي ثابتي اين جهان چرخان ، نه با كالبد نه بدون كالبد؛
نه از جايي نه به سويي . در نقطه ي ثابت ، آن جا رقص جريان دارد،
اما نه جلوگيري كن نه همراه شو ، و اين را ثبات نام مگذار،
جايي كه گذشته و آينده گرد امده اند ، نه حركت از جايي نه به جايي،
نه عروج نه هبوط ، جز براي يك نقطه ، نقطه اي ثابت،
رقصي در كار نخواهد بود ، وتنها چيزي كه وجود دارد رقص است
تنها مي توانم بگويم ، آن جا بوده ايم ، اما نمي توانم بگويم كجا.
ونمي توانم بگويم ، چه مدت ، چون معنايش قرار دادن آن در محدوده ي زمان است
ازادي دروني از خواهش عملي،
آزاد شدن از عمل و رنج بردن ، ازاد شدن از درون
و بيرون اجبار ، هنوز در حصار
با افسون شعور ، نوري سفيد ثابت و در حركت
جهيدن بدون حركت ، تمركز
بدون حواس پرتي ، هم جهاني جديد
و هم قديمي آشكار مي شوند ، فهميده شده
در تكامل خلسه ي ناتمامش
وضوح هراس ناتمامش
با اين حال افسون گذشته و اينده
پيچيده در ناتواني بدني در حال تغيير
محافظت مي كند بشر را از بهشت و لعنت ابدي
كه كالبد را ياراي تحمل آن نيست
زمان گشته و زمان آينده
اجازه مي دهند اما كمي هوشياري را
هوشيار بودن به معناي در زمان بودن نيست
اما تنها در زمان مي تواند لحظه ي حضور در باغ گل سرخ
لحظه ي در ان الاچيق كه باران ضربه مي زد
لحظه ي در كوران كليسا در گرگ و ميش
به خاطر سپرده شود ، همراه با گذشته و اينده.
تنها در زمان است كه زمان تسليم مي شود