Nov 20, 2005

آتشي رفت ، دنيا جاي زشت تري شد

شاعر بزرگ ما منوچهر آتشي از ميان ما رفت. مردي كه تا دم مرگ به آبين مهرباني وفادار بود و به رسم شاعران بزرگ زيبايي را در همه چيز و همه كس جست و جو مي كرد . مردي كه در كلان سالي با شنيدن شعري كه با ذوق اش جور در مي آمد مثل كودكي تازه سال به وجد مي آمد . و بالاخره مردي كه تا آخرين نفس از خواندن و تازه شدن دست نكشيد.
شايد بعضي كارهايش در اين دو سه سال آخر به مذاق بعضي از ما خوش نيامد . اما درست و راست اين است كه اين همه ذره اي از قدر و منزلت او به عنوان شاعري بزرگ و ارزشمند نمي كاهد . رفتن غريبانه اش امروز نشانمان مي دهد كه دنيا بي حضور شاعري چون او جاي زشت تري شده است.
به ياد دارم روزي در محفلي دوستانه چند نفر از دوستان شاعرم به آتشي اعتراض كردند كه چرا در مجله اش از فلان شاعر شعري چند صفحه اي به چاپ سپرده است. او با هيجان پاسخ داد من همان كسي هستم كه شاعران موج ناب را وقتي كه كسي آن ها را نمي شناخت و تحويلشان نمي گرفت كشف كردم و آثارشان را در تماشا معرفي كردم حالا هم مي دانم كه از اين نسل شاعران بزرگي باقي مي ماند . تا لحظه اي كه امكانش را داشته باشم از معرفي اين ها دست نمي كشم.
راست مي گفت . تا در مجله اي كار مي كرد زمينه را براي معرفي آن ها كه شعرشان را مي پسنديد فراهم مي كرد و اگر امكاني نداشت به جست و جوي فراهم كردن امكاني بر مي آمد. چنان كه همين اواخر هم باز تصميم به انتشار مجله اي ويژه شعر گرفته بود.
نمي دانم آن ها كه مهرباني اش را ديده بودند در نبودنش چه خواهند كرد . اما اين را مي دانم كه از اين پس فضاي شعر ما وجود مهربان او را كم مي آورد. يادش گرامي باد.