Sep 15, 2003

و سکوت خنجری بود...

امروز يکشنبه بود يعنی حالا درست يک هفته است که بهزاد زرين پور زندانی شده و در اين يک هفته جز چند خبر دو سه خطی هيچ واکنشی در هيج رسانه ای نسبت به بازداشت اين شاعر ديده نشده است.
نمی دانم و نمی خواهم بدانم زرين پور سياسی بود يا نبود، برايم اصلا مهم نيست که شعر هايش با سليقه فلان و بهمان گروه همخوانی داشت يا نه، اين هم اصلا مهم نيست که روابطش با فلان آقای همکار که از قضای روزگار حالا مسئول صفحه ای در يک روزنامه معتبر است چگونه بوده است، مهم اين است که او حالا در زندان است ، خبرگزاری رسمی مملکت اعلام کرده که وضع سلامتيش خطرناک است و با اين حال اگر از سنگ صدا بلند شود از شاعران و روزنامه نگاران يعنی هم صنفی های او ومن بلند می شود.
آخر عافيت طلبی تا کجا؟ ما را چه می شود اسم خودمان را گذاشته ايم نويسنده مدام دنبال اجرای آخرين دستاورد های انديشه بشری در زبان فارسی صفحات کتاب ها را زير و رو می کنيم اما يک حمايت ساده را از هم صنفی خود دريغ کرده ايم.
می خواهم بدانم اگر بهزاد زرين پور اهل شلوغ کاری بود و در اين سال ها مثل خيلی از ما مدام با صدای بلند شعار داده بود باز دستگيری اش با اين سکوت مرگبار مصادف ميشد ؟ يا نه، همه رسانه های مستقل بسيج می شدند که او را هر چه زود تر از اين وضع ناگوار رهايی بخشند؟
حالا يک هفته از بازداشت بهزاد زرين پور می گذرد اين در حالی است که مطابق نص صريح قانون بازداشت موقت بيش از ۴۸ ساعت غير قانونی است . گزارشگران بدون مرز که يک نهاد مستقل بين المللی است نسبت به بازداشت بی ضابطه او و نگهداری اش در همان محلی که زهرا کاظمی در آنجا کشته شد ابراز نگرانی کرده و خبر گزاری کار ايران از وضع نا مساعد جسمانی او خبر می دهد .
تا دير نشده بايد کاری کرد حتی اگر در حد يک محکوميت ساده اين اقدام باشد .

گزارش راديو فردا از بازداست بهزاد زرين پور