پس از لحظه هاي دراز
يك لحظه گذشت
برگي از درخت خاكستري پنجره ام فرو افتاد
دستي سايه اش را از روي وجودم برچيد
و لنگري در مرداب ساعت يخ بست
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
كه در خوابي ديگر لغزيدم .
(سهراب سپهری- شعر "سفر" از مجموعه زندگی خواب ها)
برای مرگ یک دوست می شود چند صفحه ای را سیاه کرد، از خوبی هایش گفت، بدی هایش را به فراموشی سپرد و دوباره با جریان زندگی همداستان شد. برای مرگ یک چهره فرهنگی می شود از خاطراتت بگویی و اگر با او دیداری داشته ای آن را با خوانندگان مطلبت قسمت کنی. کمی هم سابقه فعالیت فرهنگی اش به کمکت می آید تا مطلب شبیه صفحه ای از دفتر خاطراتت نشود. اما برای مرگ یک معلم چه می شود گفت؟ چه می شود نوشت؟ معلم، معلم است. نه می میرد و نه هرگز صدایش خاموشی می گیرد. این را وقتی فهمیدم که دوستی قدیمی مرا از درگذشت آیت الله نورالله نیشابوری باخبر کرد. آیت الله نیشابوری - یا آن طور که من و دوستانم هنگام صحبت کردن با او خطابش می کردیم آقای نیشابوری - را آدم های کمی می شناسند. همان آدم های کم نیز او را همان قدر می شناسند که خود را به آنها آن گونه نمایانده است. اما در مرکز استان خراسان شمالی کمتر اهل فرهنگی است که از این مرد بزرگ درسی نیاموخته باشد. خانه اش در کوچه ای تنگ، پشت کتابخانه مرکزی بجنورد همیشه میزبان حلقه ای کم تعداد از دانشجویان و جوانانی بود که به حکمت عملی، فلسفه و زیبایی شناسی علاقه داشتند. حلقه ای که خودش دوست اشت آن را حلقه بحث بنامد اما از نگاه منی که مدتی میهمان آن حلقه بودم نام حلقه درس برایش زیبنده تر بود. آقای نیشابوری در این جلسه ها حکمت ایرانی را - به خصوص با استفاده از آراء ملاصدرا- با فلسفه غربی در می آمیخت و از ترکیب این دو نتایجی بیرون می کشید که مخرج مشترک همه آنها عدالت بود. گاهی هم از فعالیت های اجتماعی اش حرف می زد. یعنی همان موقعی که در حوزه علمیه همدرس کسانی چون آیت الله مهدوی کنی بود اما بر خلاف بسیاری از همقطاران به دانش جدید و نتایج منتج از آن روی خوش نشان می داد. از دهه 30 شمسی می گفت و از دوره ای که با مرحوم بازرگان باب مباحثاتی را در باب منش اجتماعی اسلام باز کرده بود و از خیلی چیزهای دیگر که اگر گفتنی بود لابد خودش صلاح می دانست و منتشرش می کرد. این مرد بزرگ دست در کار تدوین دانشنامه ای بزرگ نیز بود که نمی دانم حالا در غیابش سرنوشت آن چه خواهد شد. اما مثل همه کسانی که محضر او را درک کرده اند مرشدی بزرگ را از دست داده ام و می دانم که دنیا بدون او جای دلگیر و غمگینی است.
آیت الله نیشابوری دوشنبه 25 آذر امسال در 85 سالگی اهل ظاهر را به دنیا سپرد و سفری ابدی به باطن عالم را آغاز کرد. یادش جاودان باد.
يك لحظه گذشت
برگي از درخت خاكستري پنجره ام فرو افتاد
دستي سايه اش را از روي وجودم برچيد
و لنگري در مرداب ساعت يخ بست
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
كه در خوابي ديگر لغزيدم .
(سهراب سپهری- شعر "سفر" از مجموعه زندگی خواب ها)
برای مرگ یک دوست می شود چند صفحه ای را سیاه کرد، از خوبی هایش گفت، بدی هایش را به فراموشی سپرد و دوباره با جریان زندگی همداستان شد. برای مرگ یک چهره فرهنگی می شود از خاطراتت بگویی و اگر با او دیداری داشته ای آن را با خوانندگان مطلبت قسمت کنی. کمی هم سابقه فعالیت فرهنگی اش به کمکت می آید تا مطلب شبیه صفحه ای از دفتر خاطراتت نشود. اما برای مرگ یک معلم چه می شود گفت؟ چه می شود نوشت؟ معلم، معلم است. نه می میرد و نه هرگز صدایش خاموشی می گیرد. این را وقتی فهمیدم که دوستی قدیمی مرا از درگذشت آیت الله نورالله نیشابوری باخبر کرد. آیت الله نیشابوری - یا آن طور که من و دوستانم هنگام صحبت کردن با او خطابش می کردیم آقای نیشابوری - را آدم های کمی می شناسند. همان آدم های کم نیز او را همان قدر می شناسند که خود را به آنها آن گونه نمایانده است. اما در مرکز استان خراسان شمالی کمتر اهل فرهنگی است که از این مرد بزرگ درسی نیاموخته باشد. خانه اش در کوچه ای تنگ، پشت کتابخانه مرکزی بجنورد همیشه میزبان حلقه ای کم تعداد از دانشجویان و جوانانی بود که به حکمت عملی، فلسفه و زیبایی شناسی علاقه داشتند. حلقه ای که خودش دوست اشت آن را حلقه بحث بنامد اما از نگاه منی که مدتی میهمان آن حلقه بودم نام حلقه درس برایش زیبنده تر بود. آقای نیشابوری در این جلسه ها حکمت ایرانی را - به خصوص با استفاده از آراء ملاصدرا- با فلسفه غربی در می آمیخت و از ترکیب این دو نتایجی بیرون می کشید که مخرج مشترک همه آنها عدالت بود. گاهی هم از فعالیت های اجتماعی اش حرف می زد. یعنی همان موقعی که در حوزه علمیه همدرس کسانی چون آیت الله مهدوی کنی بود اما بر خلاف بسیاری از همقطاران به دانش جدید و نتایج منتج از آن روی خوش نشان می داد. از دهه 30 شمسی می گفت و از دوره ای که با مرحوم بازرگان باب مباحثاتی را در باب منش اجتماعی اسلام باز کرده بود و از خیلی چیزهای دیگر که اگر گفتنی بود لابد خودش صلاح می دانست و منتشرش می کرد. این مرد بزرگ دست در کار تدوین دانشنامه ای بزرگ نیز بود که نمی دانم حالا در غیابش سرنوشت آن چه خواهد شد. اما مثل همه کسانی که محضر او را درک کرده اند مرشدی بزرگ را از دست داده ام و می دانم که دنیا بدون او جای دلگیر و غمگینی است.
آیت الله نیشابوری دوشنبه 25 آذر امسال در 85 سالگی اهل ظاهر را به دنیا سپرد و سفری ابدی به باطن عالم را آغاز کرد. یادش جاودان باد.
No comments:
Post a Comment