Sep 2, 2004

تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد

نوشته قبلي اين تارنما چنان كه انتظار مي رفت چنان آبي در خوابگه مورچگان ريخت كه از ريز و درشت و كوچك و كوچك تر به تكاپو سر از دخمه هاي تاريك ناسزا گويي و بي حرمتي در آوردند.
پاسخ دير هنگام علي عبدالرضايي كه همچنان خيال دارد به بازي مسخره موش و گربه ادامه بدهد آن قدر سخيف و بي محتواست كه ارزش وقت تلف كردن را ندارد و در اين ميانه از سردبير مجله شعر پاريس كه او را محترم مي دانم تعجب مي كنم كه چگونه تن به انتشار چنين اباطيلي مي سپارد.
ايراد اتهام هايي مانند اعلام خبر بازداشت زرين پور به خاطر دريافت پاداش يا طرح اين ادعاي مضحك كه من به خاطر آن كه در يك سلسله مقاله تئوريك به شعر عبدالرضايي با عنوان نمونه افراطي استفاده از عنصر طنز در شعر اشاره كرده ام حق انتقاد از رويه غير اخلاقي او در متهم كردن نويسنده شريفي چون يوسف عليخاني را ندارم.و بالاخره پناه بردن به تخيلات بي پشتوانه جنسي كه نشان دهنده روان پريشي نويسنده آن است هيچكدام در حدي نيست كه وقت خوانندگان اين يادداشت را با پاسخ دادن به انها به هدر بدهم.
در نوشته پيشين اشاره اي گذرا كرده بودم به اين حقيقت كه علي عبدالرضايي نخستين شعرهاي خود را در نشرياتي مانند روزنامه اطلاعات و مجلات وابسته به حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي و صدا و سيماي جمهوري اسلامي چاپ كرده است و تصور مي كردم عاقلان را همان يك اشارت كافي باشد تا بدانند كسي كه امروز با پنهان شدن پشت نام هاي مستعار ديگران را متهم مي كند خود نيز روزگاري دمي به آن خمره زده است.
كسي كه با طرح مخالفت ادعايي امثال ميرشكاك با خود تلاش مي كند وجهه اي دست و پا كند از اخلاقي سود مي جويد كه در آن دروغ گويي نه تنها مجاز بلكه واجب است و كار من در يادداشت كوتاه «وقاحت از حد گذشته است» نشان دادن زشتي چنين رفتار هايي بود.
حال كه عبدالرضايي با هويت هاي مجازي اش از بيخ و بن منكر چنين سابقه اي شده است به عنوان مشتي نمونه خروار به شعري اشاره مي كنم كه در شماره دي ماه 1371 مجله سوره (ارگان رسمي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به سردبيري مرتضي آويني) در كنار غلامعلي حداد عادل (رييس فعلي مجلس شوراي اسلامي) به چاپ سپرده است.
نمونه هاي ديگر چاپ شعر هاي عبدالرضايي در نشريات حكومتي فراوانند و از آن جمله مي توان به شعر هاي چاپ شده او در شماره هاي 618 ،625 و 645 هفته نامه سروش وابسته به صدا و سيماي جمهوري اسلامي اشاره كرد كه توسط فعالان همان طيف قهر كه از آن نامي برده است اداره مي شد.
قصد من از آوردن اين نمونه ها به دست دادن قضاوتي از ارزش هاي احتمالي شعر عبدالرضايي نيست اصلا ارزشيابي ادبي آثار او موضوع اين نوشتار نيست. اينجا انتقاد من از شيوه و منشي است كه او هنگام بحث با ديگران به كار مي گيرد.اخلاق نادرستي كه به او اجازه مي دهد با هويت هاي مجازي به هر كه خواست اهانت كند و همه را توده اي و وابسته و حكومتي قلمداد كند تا لقب« يگانه مستقل دوران !!!!» را به نام خودش به ثبت رسانده باشد .
عبدالرضايي در حالي به روزنامه هاي مستقل اين سال ها خرده مي گيرد كه اگر خرده شهرتي هم دارد آن را مديون همين روزنامه هاست .گردانندگان روزنامه ها لابد به خاطر دارند كه چطور ايشان هر چند وقت يكبار به آنها مراجعه مي كرد و با اصرار مي خواست مصاحبه هايي را كه با خودش انجام داده بود همراه با عكس به چاپ بسپارند . در يك مورد كه به همبن منظور به خود من در دفتر روزنامه آزاد مراجعه كرده بود رضا عامري منتقد معاصر هم حضور داشت كه لابد آن را به ياد مي آورد.
كوتاه سخن آن كه به اعتقاد من رفتارهايي از اين دست جز ايجاد بدبيني عمومي به شعر معاصر و در نهايت رويگردان شدن مردم از شعر حاصلي ندارد و دود آن به چشم كساني مي رود كه در اين سال ها، بر خلاف آقاي عبدالرضايي، به جاي حاشيه پردازي به كار جدي ادبي مشغول بوده اند.
پي نوشت:

No comments: