اگرچه رسم معهود اين تارنگار اين است كه از ورود به بازي هاي حاشيه اي ادبيات پرهيز كند اما اين بار انگار وقاحت از حد گذشته است. علي عبدالرضايي كه حالا در غربت هم دست از قرطاس بازي برنداشته در پاسخنامه اي به اعتراض ساسان قهرمان چنان اسمان را به ريسمان مي بافد كه هر كه نداند فكر مي كند ايشان احتمالا ايران كه بوده اند فقط به وظيفه خطير مبارزه با نفوذ رژيم در محدوده ادبيات پرداخته اند و بس.
اگر در ميانه اين دعوا نامي از دوست كوشنده و پر تلاشمان يوسف عليخاني به ميان نمي آمد شايد باز هم بهتر مي ديدم مثل همه اين سال ها سكوت كنم تا آبرويي از كسي نريزد ،اما حالا كه عبدالرضايي براي تبرئه خودش در بدنام كردن ديگران ترديد نمي كند بد نيست چند نكته را براي اطلاع خودش و ديگراني كه احتمالا انقدر بيكارند كه اين دعوا ها را دنبال مي كنند اينجا بنويسم.
عبدالرضايي در اين پاسخنامه كه به سياق تمام اين سال ها جرات ندارد ان را به نام خودش منتشر كند ادعا كرده كه حكومتي ها جلوي چاپ اثارش را گرفته اند ،شايد ساسان قهرمان نداند اما اينجا خيلي ها هستند كه از شعر هاي چاپ شده اين اقا در صفحه بشنو از ني روزنامه اطلاعات كه قزوه در مي اورد خبر دارند و باز خيلي ها هستند كه به ياد مي اورند اين اقاي مبارز زماني چطور به پالوده خوردن با همان يوسف علي مير شكاك و مريدانش مشغول بود. اگر هم به ياد نداشته باشند مراجعه به دوره هاي اول مجله شعر حوزه هنري و دوره هاي مجله سروش حول و حوش سال هاي 69 و 70 زحمت زيادي ندارد.اگر عبدالرضايي اين سابقه را قبول ندارد پيدا كردن اين صفحه ها و منتقل كردن تصويرشان روي اينترنت كار بسيار اساني است.آيا واقعا لازم است كه نام هاي مستعار مسعود آرمان،ارمان لنگرودي،مسعود عبدالرضايي و... را كه در ان سال ها به جاي نام خودش استفاده مي كرد ياد اوري كنيم؟
بهتر است عبدالرضايي به همان سابقه درخشان مردود شدن در مصاحبه دانشگاه به خاطر پوشيدن شلوار فلان بسنده كند و اين قدر با ادعاي مبارزه ادبي و بي ادبي همه را به خنده نيندازد.
در مورد يوسف عليخاني هم همين بس كه اگرچه به اضطرار در اين سال ها به همكاري با روزنامه اي كه از آن نامبرده اند پرداخت اما از ان تريبون هم براي نشر اثار همين اقا و ديگر شاعران و نويسندگان دهه هفتاد استفاده كرد تا جايي كه به همين خاطر از روزنامه عذرش را خواستند و اگر عبدالرضايي خوشحال مي شود بهتر است بداند حالا عليخاني بيكار است.و دارد تاوان همان معرفي ها و چاپ آثار دوستان ما را پس مي دهد.
از اهانت هاي عبدالرضايي به شاعران ديگر و حتي ادمي مثل براهني كه اين اقا در نگارش اگر كاري كرده باشد هم مديون همان حضور نيم بندش در محضر اوست در مي گذرم كه معتقدم خوانندگان شعر اصل را از بدل خوب تميز مي دهند.پرداختن به مصاحبه عبدالرضايي هم اين نوشته را از منظور اصلي اش دور مي كند وگرنه نشان مي داديم كه اين دوست فراموشكار ما چطور نام ناشر كتاب اولش را عامدانه از ياد مي برد تا براي فحاشي هايش هدف دم دستي پيدا كند.ودر نهايت از غلط هاي عامدانه عبدالرضايي در مورد شاعران دهه هفتاد نيز مي گذريم كه مثلا نام كتاب اول فلاح را به عمد فراموش مي كند تا تاريخ چاپ اثار اورا با يك دهه تاخير به اثار چاپ شده خودش نزديك كند.اين ها هيچكدام ان قدر ها هم مهم نيست چرا كه هر ادم عاقلي لابد مي داند كه براي مرور تاريخچه شعر اين دو دهه علي عبدالرضايي منبع نامطمئن و غير قابل استنادي است.ماجرا زماني غير قابل تحمل مي شود كه اين آقا با دادن اطلاعات غلط شخصيت ديگران را تخريب مي كند و از خود فرشته اي بدون خطا مي سازد كه در جايگاه قضاوت اعمال همه ابناء بشر نشسته است.
كاش عبدالرضايي و همه ان ديگراني كه سنگ او را به سينه مي زنند مي فهميدند كه با اين شيوه هاي تبليغي ابلهانه و به قيمت تخريب شخصيت ديگران هرگز كسي نمي تواند راهي به دهي ببرد. همين و تمام.
پي نوشت
از مواضع سياسي مترقي علي عبدالرضايي كه روزنامه جمهوري اسلامي به نقل از خبرگزاري فارس تنها دو ماه قبل از مهاجرت ايشان چاپ كرد
اگر در ميانه اين دعوا نامي از دوست كوشنده و پر تلاشمان يوسف عليخاني به ميان نمي آمد شايد باز هم بهتر مي ديدم مثل همه اين سال ها سكوت كنم تا آبرويي از كسي نريزد ،اما حالا كه عبدالرضايي براي تبرئه خودش در بدنام كردن ديگران ترديد نمي كند بد نيست چند نكته را براي اطلاع خودش و ديگراني كه احتمالا انقدر بيكارند كه اين دعوا ها را دنبال مي كنند اينجا بنويسم.
عبدالرضايي در اين پاسخنامه كه به سياق تمام اين سال ها جرات ندارد ان را به نام خودش منتشر كند ادعا كرده كه حكومتي ها جلوي چاپ اثارش را گرفته اند ،شايد ساسان قهرمان نداند اما اينجا خيلي ها هستند كه از شعر هاي چاپ شده اين اقا در صفحه بشنو از ني روزنامه اطلاعات كه قزوه در مي اورد خبر دارند و باز خيلي ها هستند كه به ياد مي اورند اين اقاي مبارز زماني چطور به پالوده خوردن با همان يوسف علي مير شكاك و مريدانش مشغول بود. اگر هم به ياد نداشته باشند مراجعه به دوره هاي اول مجله شعر حوزه هنري و دوره هاي مجله سروش حول و حوش سال هاي 69 و 70 زحمت زيادي ندارد.اگر عبدالرضايي اين سابقه را قبول ندارد پيدا كردن اين صفحه ها و منتقل كردن تصويرشان روي اينترنت كار بسيار اساني است.آيا واقعا لازم است كه نام هاي مستعار مسعود آرمان،ارمان لنگرودي،مسعود عبدالرضايي و... را كه در ان سال ها به جاي نام خودش استفاده مي كرد ياد اوري كنيم؟
بهتر است عبدالرضايي به همان سابقه درخشان مردود شدن در مصاحبه دانشگاه به خاطر پوشيدن شلوار فلان بسنده كند و اين قدر با ادعاي مبارزه ادبي و بي ادبي همه را به خنده نيندازد.
در مورد يوسف عليخاني هم همين بس كه اگرچه به اضطرار در اين سال ها به همكاري با روزنامه اي كه از آن نامبرده اند پرداخت اما از ان تريبون هم براي نشر اثار همين اقا و ديگر شاعران و نويسندگان دهه هفتاد استفاده كرد تا جايي كه به همين خاطر از روزنامه عذرش را خواستند و اگر عبدالرضايي خوشحال مي شود بهتر است بداند حالا عليخاني بيكار است.و دارد تاوان همان معرفي ها و چاپ آثار دوستان ما را پس مي دهد.
از اهانت هاي عبدالرضايي به شاعران ديگر و حتي ادمي مثل براهني كه اين اقا در نگارش اگر كاري كرده باشد هم مديون همان حضور نيم بندش در محضر اوست در مي گذرم كه معتقدم خوانندگان شعر اصل را از بدل خوب تميز مي دهند.پرداختن به مصاحبه عبدالرضايي هم اين نوشته را از منظور اصلي اش دور مي كند وگرنه نشان مي داديم كه اين دوست فراموشكار ما چطور نام ناشر كتاب اولش را عامدانه از ياد مي برد تا براي فحاشي هايش هدف دم دستي پيدا كند.ودر نهايت از غلط هاي عامدانه عبدالرضايي در مورد شاعران دهه هفتاد نيز مي گذريم كه مثلا نام كتاب اول فلاح را به عمد فراموش مي كند تا تاريخ چاپ اثار اورا با يك دهه تاخير به اثار چاپ شده خودش نزديك كند.اين ها هيچكدام ان قدر ها هم مهم نيست چرا كه هر ادم عاقلي لابد مي داند كه براي مرور تاريخچه شعر اين دو دهه علي عبدالرضايي منبع نامطمئن و غير قابل استنادي است.ماجرا زماني غير قابل تحمل مي شود كه اين آقا با دادن اطلاعات غلط شخصيت ديگران را تخريب مي كند و از خود فرشته اي بدون خطا مي سازد كه در جايگاه قضاوت اعمال همه ابناء بشر نشسته است.
كاش عبدالرضايي و همه ان ديگراني كه سنگ او را به سينه مي زنند مي فهميدند كه با اين شيوه هاي تبليغي ابلهانه و به قيمت تخريب شخصيت ديگران هرگز كسي نمي تواند راهي به دهي ببرد. همين و تمام.
پي نوشت
از مواضع سياسي مترقي علي عبدالرضايي كه روزنامه جمهوري اسلامي به نقل از خبرگزاري فارس تنها دو ماه قبل از مهاجرت ايشان چاپ كرد
No comments:
Post a Comment