Aug 16, 2003

نقدی بر کتاب عقربه ها دور گردباد

دو سال بعد از انتشار کتاب عقربه ها دور گردباد سعيد طباطبايی نويسنده و منتقد که مجموعه داستان طرحی برای اپرا از آثار اوست نقدی بر اين کتاب نوشته که مريم هوله لطف کرده و متن کامل آن را در سايتی که پس از مهاجرت به سوئد راه انداخته منعکس کرده البته سال گذشته نيز نسخه خلاصه تری از همين متن را پونه ندايی در شوکرانش چاپ کرده بود به هر حال اين شما و اين متن کامل نقد:

با سرعتي جهاني سقوط كردند
سيد سعید طباطبايی

(تحليلي بر مجموعه شعر عقربه‌ها دور گردباد، سروده‌ي عليرضا بهنام، تاريخ انتشار:بهار 1380 تهران ،انتشارات خورشيد سواران)

«ما در اتاق بودنمان قطعي است / اما كدام اتاق؟»
دير‌گاهي است متن ادبي توجه معطوف خود ازحاشيه را به متن رانده است. وضعيت نويسنده ، خواننده ، رابطه‌ي نوشتاربا پيرامون ، يا نسبت زبان متن با زبان عامه ، سوژه‌هايي در گذشته و فراموش شده هستند،و ديگر غيراز آكادمينيست‌ها گاه و بي‌گاه، كسي سخن به نقد اثر با اين عناصر نمي‌گشايد…اما ازآن رو‌كه متن خود در حركتي هميشگي به حاشيه مي‌رود، باز تحول ديگري رخ داده است؛ نقد عرصه‌اش را در بينيت حاشيه و متن نهاده است.در اين بينيت، حاشيه‌ي رانده شده با متن رانده شده قياس نمي شوند‌ يا بر هم كنش آنها مورد توجه قرار نمي‌گيرد. اين نقد است كه موجب بر‌هم كنش است.اوست كه از اين فاصله سعي دارد با متن رابطه ايجاد كند و در عين حال به وضعيت متن نغلتد.اين‌جاست كه متني ديگر زاده مي‌شود. اين جاست كه منتقد نه دست به انتقاد، بل دست به ايجاد متن مي‌زند.متني كه باز حاشيه‌اي و جاذبه‌اي خواهد داشت.در اين نگرگاه فراشونده از نظريه‌هاي مدون قرن بيستمي،درمي‌يابيم كه اين كتاب كوچك(عقربه‌ها دور گردباد)كه يادآور اوراد باستاني شاهان يهود است متني انتقادي است.واژه‌ي متن انتقادي دو مصداق اوليه را به ذهن‌ها متبادر مي‌سازد، نخست متن انتقادي را متني مي دانند كه به انتقاد اثر يا وضعيتي پرداخته باشد، دوم متني را انتقادي برمي‌خوانندكه موضوعيت آن انتقادي باشد-به عبارت ديگر ذاتا انتقادي باشد.اين مجموعه شعر، در قالب نخستين وضعيت،جاي نمي‌گيرد.دومين وضعيت نيز غير آن‌كه موضع ترديد است، جهان شمول است و كمتر متني را مي‌توان يافت كه انتقادي محسوب نشود. عقربه‌ها دور گردباد به هيچ يك از اين دو وضعيت تعلق ندارد. عقربه‌ها دور گردباد صرفا ساختي انتقادي دارد.اين متن در فاصله‌اي كه از آن سخن رانديم و به فرم اين‌چنين متوني زاده شده است. عقربه‌ها دور گردباد وضعيت متن رهيده را وانمود مي‌كندو در عين حال دلالت‌هايش به شكلي كلاسيك فرا‌مي‌آيد.اين متن سعي مي‌كند هر چيزي را از فراز به افشاء بخواند. افشاگري،بازي متون معاصر است.هر متن خود برانگيخته ، با اين‌كه رهيده است،افشاگر نيز هست.همان بسندگي به درون متن،موجب افشاء مي‌شود.نشانه‌اي كه بر هيچ دلالت مي‌كند و روايتي كه در هنگام روايت ، هدف و سوژه را ناديده مي‌گيرد وضعيتي افشاگر خواهد داشت.حتا مي توانيم براي روشن شدن اين وضعيت به عرصه‌ي تحول اجتماعي كتب مقدس نگاهي بياندازيم. كتب مقدس با اين‌كه عرصه‌ي فرهنگي تك ساحتي هستند، صرفا به دليل بر خود بسنده بودن افشاگر و متحول كننده‌اند.
عقربه‌ها دور گردباد اوراد شاهان يهود را به ياد مي‌آورد.«جغد سپيد تورا هميشه خوابيده‌ام/وقتي كه خواب ديده‌ام /روي همان راحتي‌هاي نشيمن/گل‌هاي قالي گاه بوي كتان مي‌دهد/ودر بهمن/ باد مي‌پيچد/نور مي‌پاشدروي شيب زمين / اين جغد / اين جغدهاشبيه نور/ بالا مي‌روند يا اين‌كه مي‌دوند/بر گونه‌هايمان / - يك بارهم با سرعتي جهاني از گونه‌هاي تو سقوط كردند! » نكته در عبارت پاياني نهفته است، بازي صورت مي‌گيرد،چينش واژگان نظام جملات را به چالش مي‌خواند،وانمودن چون تكنيكي در متن بروز مي‌كند؛ اما هيچ يك در حد بازي باقي نمي‌مانند بل با سرعتي جهاني سقوط مي‌كنند. عناصر متن به عناصري براي چالش بدل مي‌شوند،عناصري كه عامدانه مي‌خواهند سؤال ايجاد كنند و از همين روست كه متن( اين بحث در باره‌ي بيشتر شعرهاي كتاب عقربه‌ها دور گردباد صادق است.)به بينيت حاشيه و متن رانده مي‌شود.و در ساختاري انتقادي ارايه مي‌شود. به همين دليل است كه كليت اين‌نوع متن‌ها هيچ را به چالش مي‌خواند.همان‌گونه كه اوراد شاهان يهود هيچ را به چالش مي‌خواند.در عقربه‌ها دور گردباد نيز، سوژه همواره موجود است.حتا قرار نيست ناديده گرفته شود.از ماهيت زبان به نحوي در اين كتاب بهره برده مي‌شود كه متن ،زبان و حضور استعاري ‌اين دو خلل ناپذير شود.متن قصد نمي‌كند خود را به چالش كشد و حتا با خواننده فاصله‌اي را بر مي‌گزيند كه خواننده نيز نتواند به متن خللي وارد كند. ساختار متن انتقادي ،اين‌چنين است.در فرادست جاي مي‌گيرد و مخاطب در فرو مي‌ايستدتا شاهد باشد.خواننده شاهد افشاگري و ايجاد سؤال است وليك هيچ نقشي در اين بازي ندارد.كارناوالي را مي‌بيند اما كارناوالي كه قرار است او را، چشمان او را بگشايد.

No comments: