تیردادنصری (1331- 1386 ) از جمله نام هایی است که در آغاز دهه ی هفتاد در کنار نام بیژن نجدی و بین شاعران
و علاقه مندان شعر فارسی دهان به دهان می گشت. حضور شعرها و مقالات او که هر از گاهی در صفحه های نشریات تخصصی ادبی ظاهر می شد از ذهن و قلمی حکایت می کرد که بیش از هر چیز جهانی ویژه و مخصوص به خود را سامان داده بود. شعر تیرداد نصری یکی از اولین نمونه های شعر متحول دهه ی هفتاد است که در صفحات شعر مجلاتی چون آدینه و دنیای سخن ظهور کرد و متاسفانه چون شاعر امکان یا علاقه ای به چاپ آن در شکل کتاب نداشت به همان صفحات ادبی نیز محدود ماند. با این حال تاثیر نگاه و سلیقه ی شعری تیرداد نصری را می توان در شعر شاعران دیگری که در همان سال ها به شهرت رسیدند از جمله مهرداد فلاح ، سایر محمدی و تا حدودی علی شهسواری مشاهده کرد. تیرداد نصری در محدوده ی تئوری ادبی نیز صاحب نگاه ویژه ای بود و تلاش او برای خلق نظریه ای بومی برای شعر از خلال نقدها و مقالاتش به خوبی نمایان است. درگذشت این شاعر ارزشمند در مهاجرت، لطمه ای جبران ناپذیر برای ادبیات پیشروی ایران محسوب می شود. به ویژه به این دلیل که این اتفاق فرصت مدون کردن و انتشار آثارش را نیز از او گرفت. یادش گرامی باد.
دو کتاب منتشر نشده از تیرداد نصری روی اینترنت
شعری از تيرداد نصری
بدنی پراز جراحت آشكار و نهان
بدنی پر از جراحت آشكار وُ نهان
دهانی خونالود
كه يكبار به تبسمی فرخنده دسته گلی پيشكش آزادی هديه كرد
چشمانی باز با نگاهی ثابت
اين منم افتاده در كوچه پس كوچه های((فورست گيت )) لندن؟
من در ميهنم هستم همچنان كه
پرسه ميزدم وُ پرسه می زنم خيابان های پر از نارنج شهسوار را
همچنان كه
نفتكش ها را نگاه ميكردم وُ نگاه ميكنم درآبهای آبادان
همچنان كه
در فوزيه ی تهران با دوستان كشته شده های انقلاب را ميشمردم وُ
ميشمرم هنوز
همچنان كه
شاعر بودم وُ شاعری هنوز بدون كتابم
همچنان كه
دختر وُ پسرم به زندان شيراز افتادند وُ در زندانند در تبريز
كه
همسرم خودكشی كرد در مشهد وُ خودكشی ميكند در كرمان
مادرم؟ در زاهدان از غصه دق كرد
وپدر؟
دستفروشی روشنفكر كه از پنجره ی انبار كتابش در اصفهان
به جهانی می نگريست تُهی از شقاوت
در كوچه پس كوچه های مِه گرفته ی ((فورست گيت)) لندن
شاعر !
جسد پناهنده ای روي زمين هست
پليس ها دور تا دورش
لندن ۳ /۴/ ۲۰۰۴

دو کتاب منتشر نشده از تیرداد نصری روی اینترنت
شعری از تيرداد نصری
بدنی پراز جراحت آشكار و نهان
بدنی پر از جراحت آشكار وُ نهان
دهانی خونالود
كه يكبار به تبسمی فرخنده دسته گلی پيشكش آزادی هديه كرد
چشمانی باز با نگاهی ثابت
اين منم افتاده در كوچه پس كوچه های((فورست گيت )) لندن؟
من در ميهنم هستم همچنان كه
پرسه ميزدم وُ پرسه می زنم خيابان های پر از نارنج شهسوار را
همچنان كه
نفتكش ها را نگاه ميكردم وُ نگاه ميكنم درآبهای آبادان
همچنان كه
در فوزيه ی تهران با دوستان كشته شده های انقلاب را ميشمردم وُ
ميشمرم هنوز
همچنان كه
شاعر بودم وُ شاعری هنوز بدون كتابم
همچنان كه
دختر وُ پسرم به زندان شيراز افتادند وُ در زندانند در تبريز
كه
همسرم خودكشی كرد در مشهد وُ خودكشی ميكند در كرمان
مادرم؟ در زاهدان از غصه دق كرد
وپدر؟
دستفروشی روشنفكر كه از پنجره ی انبار كتابش در اصفهان
به جهانی می نگريست تُهی از شقاوت
در كوچه پس كوچه های مِه گرفته ی ((فورست گيت)) لندن
شاعر !
جسد پناهنده ای روي زمين هست
پليس ها دور تا دورش
لندن ۳ /۴/ ۲۰۰۴