انتخابات پیش رو از جهات بسیاری برای فعالان جنبش اندیشه مداری و آزادیخواهی به آزمونی دشوار بدل شده است. در شرایط كنونی طبقه ی متوسط جامعه كه در سال های نه چندان دور به عنوان پشتوانه ی اجنماعی این جنبش عمل كرده است در گذر حوادث به نوعی بی عملی و بی تفاوتی سوق داده شده كه می تواند برای فعالان جنبش خطرناك ارزیابی شود . زمزمه های شكست پروژه اصلاحات كه در سالهای اخیر و در پی ناكامی اصلاح طلبان در پی گیری بعضی از اهدافشان شنیده شد، بسیاری از افراد تحصیل كرده و تاثیر گذار جامعه را به این باور رسانده كه اصلاحات در ایران با موانعی جدی رو به رو است و آنها را نسبت به ادامه همراهی با نیروهای اصلاح طلب مردد كرده است. با این همه پرسش اساسی اینجاست كه اگر اصلاحات نتواند پاسخگوی مطالبات طبقه ی متوسط جامعه باشد چه راه حل بدیلی برای آن می توان تصور كرد؟ آیا تن دادن به تقدیر و بی عملی راه مناسبی برای پشت سر گذاشتن چالش هایی است كه رویاروی تفكر اصلاحات قرار گرفته است ؟ آیا برای ادامه راه می توان به حوادث غیر قابل پیش بینی و دخالت عوامل موهوم بیرونی دل خوش كرد؟
تجربه نشان داده است كه تمامت خواهی همواره آماده است كه فضای خالی ناشی از عقب نشینی اصلاح گران و عقل مداران را با ایجاد فضای احساسی و ترویج لمپنیسم و عامی گری به سرعت پر كند . و این اتفاقی است كه نشانه های آن در چهار سال اخیر به وضوح در فضای سیاسی كشور دیده می شود .
در چنین شرایطی خالی كردن میدان عمل و تن دادن به بازی تمامت خواهان نه تنها از عقل سلیم به دور است بلكه می تواند برای جنبش اصلاحات و عقل مداری كه در دهه ی اخیر بهای سنگینی برای ایجاد و پایداری آن پرداخته شده است شكستی غیر قابل جبران به وجود آورد.
تا پیش از شكل گیری عملی اصلاح طلبی به مثابه یك جنبش فراگیر سیاسی، قشر تحصیل كرده و خلاق جامعه چاره ای نداشت جز آن كه خود را با رویای اصلاح گام به گام اجتماعی و سودای روزگاری بهتر سرگرم كند و این در شرایطی بود كه در عالم واقع تمامی راه های پیوند این قشر با توده ی ملت مسدود شده بود و عملا در شرایطی قرار نداشت كه بتواند به رویاهای خود جامه ی عمل بپوشاند.دولت نهم نشان داد که در مسدود کردن دوباره ی راه های این پیوند تردیدی از خود نشان نمی دهد. این قرار گرفتن در میانه ی وجود و عدم سرنوشتی است كه امروز هم با به قدرت رسیدن دوباره ی این جریان،بیش از پیش تحصیل كردگان و اندیشه مداران را تهدید می كند.
در شرایط كنونی تنها راه موجود فراروی جنبش اندیشه مداری داشتن حداقل حاشیه امنی است كه امكان ادامه ی حیات نهاد های مدنی و تشكل های غیر دولتی اجتماعی را زنده نگه دارد و فضای اندكی برای پا گرفتن و ریشه دار شدن این نهادها فراهم سازد . تنها در این صورت است كه می توان به پایدار ماندن فضای گفت و گو در جامعه امید بست و این در حالی است كه با روی كار امدن دوباره ی تمامت خواهان و بسته تر شدن فضای جامعه این امكان را باید از دست رفته تلقی كرد و روشنفكران چاره ای نخواهند داشت جز این كه چون گذشته به رویا پردازی بدون امكان گفت و گوی فراگیر با جامعه قناعت كنند. درست با همین استدلال است كه معتقدم جنبش اندیشه مداری چاره ای ندارد جز ان كه در ساختار سیاسی كشور نماینده ای داشته باشد. ، نماینده ای كه حداقل ها را برای حضور اندیشمندان در عرصه ی جامعه و ادامه دار شدن گفت و گوی اجتماعی فراهم كند.
در میان نامزد های موجود انتخابات مهندس میرحسین موسوی به شهادت پیشینه اش و با توجه به آن که از دل همین جنبش عقل مداری پا به عرصه ی حیات سیاسی گذاشته است تنها كسی است كه عزم و اراده ی لازم برای زنده نگه داشتن فضای گفت و گو در جامعه را داراست . پیشینه ی او نشان می دهد كه از شكل گیری گروه های اجتماعی غیر دولتی و باز بودن مجراهای گفت و گوی دولت و ملت استقبال می كند و برای خواست های اندیشه مداران گوشی شنوا دارد.پایمردی او در اوایل انقلاب برای روشمند شدن فعالیت نیروهای انقلابی در قالب حزب جمهوری اسلامی که متاسفانه به دلیل مقاومت اقتدارگرایان پیش از آن که به نتیجه ای مطلوب برسد به تعطیلی کشیده شد و تلاش او برای نظم دادن به فعالیت روشنفکری دینی در قالب مشارکت در تاسیس تشکل مدنی هنرمندان مسلمان در آستانه پیروزی انقلاب دو نمونه ی عملی است که اعتقاد او را به لزوم حضور و فعالیت نهادهای مدنی غیر دولتی موکد می سازد. از سوی دیگر فعالیت او در سال های گذشته در سمت مشاور دولت های سازندگی و اصلاحات و عضو موثر مجمع تشخیص مصلحت نظام و حضورش در سمت ریاست فرهنگستان هنر ایران از موسوی چهره ای می سازد که نمونه ای از یک روشنفکر عمل گرا و معتقد به اصل اساسی گفت و گوست.
با این دلایل است که به عنوان یک عضو کوچک جامعه ی ادبی کشور بر این باورم که رای دادن به میرحسین موسوی رای دادن به چهره ی موقر و نجیب اندیشه مداری و آزادیخواهی است و بر همین اساس فروتنانه از هر کس که رای و نظر من نزد او ارزشی دارد درخواست می کنم با توجه به جمیع این دلایل در انتخابات حاضر شده و با رای دادن به موسوی امکان ادامه حیات را برای اندیشه و آزادی فراهم سازد.
تجربه نشان داده است كه تمامت خواهی همواره آماده است كه فضای خالی ناشی از عقب نشینی اصلاح گران و عقل مداران را با ایجاد فضای احساسی و ترویج لمپنیسم و عامی گری به سرعت پر كند . و این اتفاقی است كه نشانه های آن در چهار سال اخیر به وضوح در فضای سیاسی كشور دیده می شود .
در چنین شرایطی خالی كردن میدان عمل و تن دادن به بازی تمامت خواهان نه تنها از عقل سلیم به دور است بلكه می تواند برای جنبش اصلاحات و عقل مداری كه در دهه ی اخیر بهای سنگینی برای ایجاد و پایداری آن پرداخته شده است شكستی غیر قابل جبران به وجود آورد.
تا پیش از شكل گیری عملی اصلاح طلبی به مثابه یك جنبش فراگیر سیاسی، قشر تحصیل كرده و خلاق جامعه چاره ای نداشت جز آن كه خود را با رویای اصلاح گام به گام اجتماعی و سودای روزگاری بهتر سرگرم كند و این در شرایطی بود كه در عالم واقع تمامی راه های پیوند این قشر با توده ی ملت مسدود شده بود و عملا در شرایطی قرار نداشت كه بتواند به رویاهای خود جامه ی عمل بپوشاند.دولت نهم نشان داد که در مسدود کردن دوباره ی راه های این پیوند تردیدی از خود نشان نمی دهد. این قرار گرفتن در میانه ی وجود و عدم سرنوشتی است كه امروز هم با به قدرت رسیدن دوباره ی این جریان،بیش از پیش تحصیل كردگان و اندیشه مداران را تهدید می كند.
در شرایط كنونی تنها راه موجود فراروی جنبش اندیشه مداری داشتن حداقل حاشیه امنی است كه امكان ادامه ی حیات نهاد های مدنی و تشكل های غیر دولتی اجتماعی را زنده نگه دارد و فضای اندكی برای پا گرفتن و ریشه دار شدن این نهادها فراهم سازد . تنها در این صورت است كه می توان به پایدار ماندن فضای گفت و گو در جامعه امید بست و این در حالی است كه با روی كار امدن دوباره ی تمامت خواهان و بسته تر شدن فضای جامعه این امكان را باید از دست رفته تلقی كرد و روشنفكران چاره ای نخواهند داشت جز این كه چون گذشته به رویا پردازی بدون امكان گفت و گوی فراگیر با جامعه قناعت كنند. درست با همین استدلال است كه معتقدم جنبش اندیشه مداری چاره ای ندارد جز ان كه در ساختار سیاسی كشور نماینده ای داشته باشد. ، نماینده ای كه حداقل ها را برای حضور اندیشمندان در عرصه ی جامعه و ادامه دار شدن گفت و گوی اجتماعی فراهم كند.
در میان نامزد های موجود انتخابات مهندس میرحسین موسوی به شهادت پیشینه اش و با توجه به آن که از دل همین جنبش عقل مداری پا به عرصه ی حیات سیاسی گذاشته است تنها كسی است كه عزم و اراده ی لازم برای زنده نگه داشتن فضای گفت و گو در جامعه را داراست . پیشینه ی او نشان می دهد كه از شكل گیری گروه های اجتماعی غیر دولتی و باز بودن مجراهای گفت و گوی دولت و ملت استقبال می كند و برای خواست های اندیشه مداران گوشی شنوا دارد.پایمردی او در اوایل انقلاب برای روشمند شدن فعالیت نیروهای انقلابی در قالب حزب جمهوری اسلامی که متاسفانه به دلیل مقاومت اقتدارگرایان پیش از آن که به نتیجه ای مطلوب برسد به تعطیلی کشیده شد و تلاش او برای نظم دادن به فعالیت روشنفکری دینی در قالب مشارکت در تاسیس تشکل مدنی هنرمندان مسلمان در آستانه پیروزی انقلاب دو نمونه ی عملی است که اعتقاد او را به لزوم حضور و فعالیت نهادهای مدنی غیر دولتی موکد می سازد. از سوی دیگر فعالیت او در سال های گذشته در سمت مشاور دولت های سازندگی و اصلاحات و عضو موثر مجمع تشخیص مصلحت نظام و حضورش در سمت ریاست فرهنگستان هنر ایران از موسوی چهره ای می سازد که نمونه ای از یک روشنفکر عمل گرا و معتقد به اصل اساسی گفت و گوست.
با این دلایل است که به عنوان یک عضو کوچک جامعه ی ادبی کشور بر این باورم که رای دادن به میرحسین موسوی رای دادن به چهره ی موقر و نجیب اندیشه مداری و آزادیخواهی است و بر همین اساس فروتنانه از هر کس که رای و نظر من نزد او ارزشی دارد درخواست می کنم با توجه به جمیع این دلایل در انتخابات حاضر شده و با رای دادن به موسوی امکان ادامه حیات را برای اندیشه و آزادی فراهم سازد.