
براي سروناز سيدي
اي سبز اي بلند
ابن جا كه ايستاده ايم تويي با چشمي نيمه باز و چشمي بسته
آسمان به نيلي مي زند مي زند آفتاب به چشم زمين
اما باران سوزني اما مي بارد مي بارد
چشم تو نيمه باز نمي تواند
اين جا و اين جا بهارستان جايي است
دور است و بلند با چشم اندازي از مصر باستان
و فرمان مي دهد به خاك
اي سبز اي بلند
اين جا شاعران آوبخته اند اين جا
و اصول كماكان چيزي است چيزي است
فرار مي كند بهترين هاي نسل
به سبزهاي خشك
سبزهاي عرق كرده
به سرخ
تنبور مي نوازند روي اين خاك تنبور
ابري نيست
خاك بلند مي شود و باران
زنبور و خاك
و چشم هاي تو
هنوز
نيمه باز
ابن جا كه ايستاده ايم تويي با چشمي نيمه باز و چشمي بسته
آسمان به نيلي مي زند مي زند آفتاب به چشم زمين
اما باران سوزني اما مي بارد مي بارد
چشم تو نيمه باز نمي تواند
اين جا و اين جا بهارستان جايي است
دور است و بلند با چشم اندازي از مصر باستان
و فرمان مي دهد به خاك
اي سبز اي بلند
اين جا شاعران آوبخته اند اين جا
و اصول كماكان چيزي است چيزي است
فرار مي كند بهترين هاي نسل
به سبزهاي خشك
سبزهاي عرق كرده
به سرخ
تنبور مي نوازند روي اين خاك تنبور
ابري نيست
خاك بلند مي شود و باران
زنبور و خاك
و چشم هاي تو
هنوز
نيمه باز