Nov 27, 2007

بازداشت روزنامه نگار در سالروز تولدش

این نوشته می توانست تبریکی باشد به یک دوست به مناسبت سالگرد تولدش. می توانست ادای دینی باشد به همین دوست که سال ها در حوالی ما در مطبوعات کشور قلم زده است و باز می توانست هیچ ربطی پیدا نکند به بازداشت و بی عدالتی و این جور حرف ها.
با این همه متاسفم که با این نوشته باید به اطلاع خوانندگان این صفحه برسانم که دوست روزنامه نگارم رضا ولی زاده به دلایلی موهوم از ظهر امروز که مصادف با سالروز تولدش است در بازداشت به سر می برد. ولی زاده را از گذشته ها ی دور یعنی زمانی که به صورت حق التحریر با روزنامه ی ایران همکاری می کرد می شناسم. در این مدت طولانی هرگز ندیدم که در هیچ زمینه ای پا از محدوده ی اعتدال بیرون بگذارد. در دورانی که بسیاری از ما کار حرفه ای روزنامه نگاری را در کنار علایق فکری و سیاسی خود دنبال می کردیم رضا از کسانی بود که تنها به خبررسانی و ارائه ی تحلیل های درست به جامعه متمایل بود و سلیقه ی فکری خود را در کار حرفه ایش دخالت نمی داد. این کار شاید از جانب خیلی از ما به محافظه کاری تعبیر شده باشد اما امروز که او نیز به بلای بازداشت مبتلا شده است زنگ خطر دیگری را برای جامعه ی مطبوعاتی کشور به صدا در می آورد.
با دستگیری رضا ولی زاده مشخص می شود که کسانی در سلسله مراتب قدرت حتا خبررسانی صرف و بدون موضع گیری سیاسی را نیز بر نمی تابند. هم زمانی دستگیری رضا با مخالف منصف تلقی شدن حسین شریعتمداری نشان می دهد که دایره ی نقد به قدری تنگ است که عملا تنها مخالف مجاز سیستم همان کسی است که تمام قد در دفاع از ان علم بر افراشته است.
با این همه تصور می کنم هنوز می توان به عقلای این قوم یادآوری کرد که سکوت گورستانی در فضای جامعه قبل از هر چیز به ضرر خودشان تمام می شود. امثال رضا ولی زاده آخرین کسانی هستند که با این سیستم با زبان مشفقانه سخن می گویند و صلاح کار ارباب قدرت در این است که به جای درآویختن با این ادم ها و خاموش کردنشان صدایشان را بشنوند.
نکته آخر در این سال ها از فرط تکرار نخ نما شده و آن این که طبق قانون هیچ کس حق ندارد یک روزنامه نگار که شخصیتی شناخته شده است را بدون محکومیت در دادگاه صالحه و به قصد ارعاب و پرونده سازی به بازداشتگاه بیاندازد. این کار خلاف قانون است و به همین دلیل از این لحظه به بعد پرونده ی رضا ولی زاده هر گردشکاری که پیدا کند غیر قانونی و به دور از عدالت است.

Nov 5, 2007

پیام دکتر اسماعیل نوری علا به مناسبت درگذشت تیرداد نصری














در پی درگذشت اندوهبار شاعر توانای معاصر تیرداد نصری دکتر اسماعیل نوری علا (ا.پیام) که از جمله مهم ترین شاعران نوجوی دهه های 40 و 50 شمسی به شمار می آید ضمن ارسال پیامی بخش هایی از شخصیت شاعر درگذشته را آشکار ساخته اند که این پیام با اجازه ی ایشان برای اطلاع خوانندگان این صفحه در ادامه درج می شود.
آقای عليرضا بهنام عزيز
هم اکنون در وبگردی هايم سری هم به وبلاگ شما زدم و يکباره با خبر تکان دهندهء مرگ تيرداد نصيری روبرو شدم. دلم گرفت، نمی دانستم چه بايد بکنم. اين بود که فکر کردم چند خطی برای هنرمند جوانی که او را می شناخته بنويسم.
تيرداد در سال 1345، وقتی که من «جزوهء شعر» را چاپ می کردم به سراغم آمد و من در همان ديدار نخست يقين کردم که با شاعر جوان آينده داری روبرو هستم. سه سال بعد، وقتی کتاب «صور و اسباب» را چاپ می کردم نام او را بعنوان يکی از اميدهای «شعر موج نو» آوردم و صفحاتی را هم به تکنيک تصوير سازی اش اختصاص دادم. اما متأسفانه او از 1350 ببعد گم و گور شد و ديکر سراغ من نيامد و من کاری هم از او در جائی نخواندم.
در 1354 من به لندن رفتم و تا امروز هم تخته بند غربت هستم. در 1375، وقتی که تازه در هجرتی ديگرباره به آمريکا آمده بودم، ای ميلی از تيرداد دريافت کردم که می گفت به لندن آمده است و قصد دارد بماند. چند شعری هم برايم فرستاد که نشان می داد اگر پيش نيامده باشد اما هنوز در شعر چابک و آفريننده و خوش بيان است. اما دوباره رابطه قطع شد و خبری از او نيامد.
در وبلاگ شما خواندم که او پس از انقلاب در ايران فعال بوده و چنان تاخته که شما از گذشته اش لازم نبوده که چيزی بنويسيد. اين درخت در بی خبری من روئيده بود. از اين بی خبری متأسفم.
حالا، ده سالی از آن ماجرا گذشته، شما خبر رفتنش در لندن را به خوانندهء خود داده ايد. چه حيف و چه زود. لابد کسی خواهد بود که کارهايش را جمع کند و به دست چاپ بسپارد.
عزيزم؛ دلم گرفت. در اين عصر پائيزی پوشيده در برگ های زرد و درختان لخت و غربتی مه گرفته، جوانی خود و جوان تری تيرداد را در ذهنم مرور می کنم و سرشار از اندوهی باستانی می شوم.
حرف بس است. بروم، گيلاسی را پر از شراب کنم و به ياد او بنوشم.
شما زنده و پيروز و سرفراز باشيد

اسماعيل نوری علا
11 آبان 1386 ـ
دنور، کلرادو
در همین زمینه